قطعاتی از تمثیل خورشید زندگی –ایلیا میم

قطعاتی از تمثیل خورشید زندگی

بسم الله الرحمن الرحیمواکنش به منتقدان و دشمنان,به روايت ال ياسين,ايليا «ميم» کمتر مواضع خود را بطور صريح درباره موضوعي بيان مي‌کند,کتاب تعاليم در يک نگاه ,به روايت ال ياسين,كتاب تعاليم حق ,سخنراني‌هاي ايليا «ميم» ,قسمتي از تعاليم عمومي و آشكار استاد پیمان فتاحی,جوهر اصلي تعاليم حق , مفهوم «تسليم الهي» , فرمايشات ايليا «ميم» ,ایلیا, اطلاعاتی در مورد پیمان فتاحی, اطلاعاتی در مورد ایلیا رام الله, پیمان فتاحی کیست, ایلیا رام الله کیست, بیوگرافی و زندگینامه پیمان فتاحی, بیوگرافی و زندگی نامه ایلیا میم رام الله, معلمین بزرگ ایلیا رام الله, معلمین معنوی ایلیا رام الله, معلمین معنوی و باطنی ایلیا رام الله, معلمین معنوی و باطنی پیمان فتاحی, بزرگترین تئوریسین و معلم تفکر ایلیا رام الله, متفکر بزرگ ایلیا رام الله , پیمان فتاحی, آشنایی با ایلیا رام الله, آشنایی با پیمان فتاحی, پیمان فتاحی, ایلیا رام الله, استاد ایلیا, ایلیا م, ایلیا میم, ایلیامیم, استاد الیاس,استاد الیاس رام الله, الیاس رام الله, جریان های نوپدید دینی, عرفان ایلیا رام الله, پیمان فتاحی , عرفان, معنویت های نوپدید دینی, جریان های نوپدید دینی, عرفان ایلیا رام الله, پیمان فتاحی , عرفان, معنویت های نوپدید دینی, ایلیا, اطلاعاتی در مورد پیمان فتاحی, اطلاعاتی در مورد ایلیا رام الله, پیمان فتاحی کیست, ایلیا رام الله کیست, بیوگرافی و زندگینامه پیمان فتاحی, بیوگرافی و زندگی نامه ایلیا میم رام الله, معلمین بزرگ ایلیا رام الله, معلمین معنوی ایلیا رام الله, معلمین معنوی و باطنی ایلیا رام الله, معلمین معنوی و باطنی پیمان فتاحی, بزرگترین تئوریسین و معلم تفکر ایلیا رام الله, متفکر بزرگ ایلیا رام الله , پیمان فتاحی, شاهدان ایلیا ,جهانی شدن شهادت ها, گروههای حامی ایلیا, چهارمين دستگيري پیمان فتاحی, چهارمين دستگيري ایلیا رام الله, مستند تصویری و اسناد مکتوب ,  دفاع از معلم بزرگ ایلیا, حقانیت ایلیا,کانون شاهدان جهانی حق»  , ظلم ها را افشا می کنیم , سرکردگان و رهبران ظلم و فساد در ایران, فضای سایبر,رسانه های عمومی,گروه های حامی ایلیا, شکنجه گاههای  ایران, قطعاتی از تمثیل خورشید زندگی,آسمانهای آفتابی,بدانید که هستم».,فرزندان نور , ابوجهل ها , یهوداها ,تحریف و تمسخر شد, نمرودها ,فرعون ها , اصحاب فیل , اصحاب نور,فرزندان آفتاب , خورشید آسمانها و آفتاب جهانها , دروغ زادگان , ظلمت پرستان,تاریکی ها و غبارها ,شاهدان نورند , ایمان و وفاداری ,نور ستارگان شب , آفتاب جهانهاست, نورها و نجات ها ,

هوالحی

نور بود و خورشید بود و آسمانهای آفتابی. شب شد.

ابرها آمدند. و بعد غبارها و دودها زمین را پر کردند و تاریکی همه جا را گرفت.خورشید ناپیدا شد. گفتند نیست اما آسمان و زمین به زبان ها شهادت می دادند که هست و خودش می گفت هستم. پس تا قبل از اینکه صبح بیاید«بدانید که هستم».خورشید زندگی چنان بود که هر چه می خواندی اش همانطور دریافت می شد. هر چه او را می نامیدی همان می شد و هر چه می گرفتی اش تو را به آن می گرفت… فرزندان نور و آنها که او را با نور شناخته بودند، آماده و منتظرش ماندندو از میان غبارها و دودها و ابرها با او در ارتباط بودند. اما اکثراً او رابسان غبارها و تاریکی ها گرفتند و خواندند، پس زندگی شان پر شد از تاریکی ها و غبارهای مرگبار… ابوجهل ها و یهوداها در زمین دودها بپا کردند تا جلوی آفتاب را بگیرند و بشر را از نور زنده و زنده کننده محروم سازند. اما خداوند می خواست آشکار شود و هر چه بخواهد همان می شود… خورشید انکار شد. تحریف و تمسخر شد. به بدترین ها نامیده شد. بدی کردند و در بارۀ او بد گفتند و بعضی گوش ها و چشم هایشان را بر بدیها گشودند و حتی به آن آلوده شدند…

بعضی دیگر مثل نمرودها و فرعون ها و اصحاب فیل با او جنگیدند… صبح که نزدیک شد خورشید خروشید و دانه های نورانی را در نورپرستان رویانید. اما غبارها و تاریکی ها را در وجود تاریکی زدگان به آتش کشید و آنان را برای همیشه گرفتار آتش ساخت…

… اصحاب نور، فرزندان آفتاب برای همیشه به خورشید ملحق و در آن زنده شدند.این شب قدر آنست که خورشید آسمانها و آفتاب جهانها را در شب تار و تاریک بشناسیم زیرا در روز روشن و هنگام ظهی هیچکس قادر به انکار و تحریف خورشید نیست مگر دروغ زادگان و ظلمت پرستان.

… خوشا بحال کسانیکه در تاریکی ها و غبارها شاهدان نورند و از ایمان و وفاداری پر می شوند.

خوشا بحال آنها که عهد خود را با نور ستارگان شب برکت دادند زیرا همۀ نورها از آفتاب جهانهاست.

خوشا بحال آنان که شهادتهای خود را در خورشید آسمانها گذاشتند زیرا خورشید در آنها روئید و آنان در خورشید روئیدند.

خوشا بحال آنان که نور زنده را می شناسند زیرا نور جهانها همانطور برای آنان است و برای همیشه با ایشان زندگی می کند.

خوشا بحال آنانکه خورشید زندگی را بزرگ می دارند و به بزرگی می خوانند زیرا اینان بزرگان آسمانند.

خوشا بحال آنکه کار او نجات از تاریکی هاست  زیرا نورها و نجات ها را بخود جذب می کند.

… خوشا بحال آنانکه او را روح خود می دارند زیرا از او روح می یابند و به او می پیوندند.

هنر رویابینی قسمت 2– به روایت شاگردان ایلیا میم

هنر رؤيابيني (قسمت دوم)

                       
(1)همچون ديگر پديده‌هاي باطني، رؤيابيني نيز تاكنون در سطح متعارف (عمومي ‌و عاميانه)، نامتعارف (خاص و غير عمومي) و اسراري به تجربة بشر رسيده است. براساس هنر رؤيابيني در الاهيسم و آنچه دانش روح‌زايي در اين‌باره بيان مي‌كند، رؤيابيني و رؤياها در سه حيطة‌ كلي اتفاق مي‌افتند. حيطة اول، رؤياهاي مردمي‌است. اين حيطه داراي دو سطح است. يك سطح آن شامل رؤياهاي عادتي و همه‌گير است كه تقريباً همة مردم آن را مي‌بينند. سطح دوم، رؤياهاي زنده و قطره‌اي است. رؤياهايي خاص كه براي عدة كمتري از مردم رخ مي‌دهد. دو حيطة‌ ديگر رؤيا ‌عبارت است از رؤيابيني نبوي و هنر رؤيابيني خلاق كه هر يك از اين‌ها نيز خود داراي حوزه‌ها و سطوح مختلفي‌اند.  قاعدتاً همة شما كم و بيش با رؤيابيني، آن‌طور كه براي همة‌ مردم اتفاق مي‌افتد، آشنايي داريد. اين نوع خواب‌ها عموماً انعكاس تمايلات، ترس‌ها و فشارهاي دروني انسان هستند. از چيزي مي‌ترسيم و در عالم خواب، ترس خود را كه اكنون به يك تصوير فيلم مانند تبديل شده، مي‌بينيم. به چيزي ميل داريم و نتوانسته‌ايم ميل خود را آن‌طور كه بايد، به عمل در آوريم بنابراين خواسته يا تمايل ما يا نيمه‌كاره مانده، يا سركوب شده يا هنور فرصت بروز پيدا نكرده. بنابراين همين تمايل بروز نكرده (به هر دليل) خودش به  يك صحنة رؤيا تبديل مي‌شود. مجموعة چيزهايي كه در طول بيداري توجه ما را به خود جلب مي‌كنند و تفكر ما را به خود مشغول مي‌سازند، اگر حسابشان در همان زمان بيداري تسويه نشود، خود را به شكل متناسب در عالم رؤيا بروز مي‌دهند…  بعد از رؤياهاي عادتي معمول كه براي اكثر مردم رخ مي‌دهد گروه ديگري از رؤياها قرار دارند كه تعداد كمتري از مردم موفق به تجربة آن مي‌شوند. اين‌ها رؤياهاي خاص هستند. و اما رؤياهاي خاص. اين رؤياها گاهي و آن هم براي معدودي از مردم اتفاق افتاده و ممكن است اتفاق بيفتد. اما همين گه‌گاه بودن چنين رؤياهايي نشان‌دهندة آن است كه مي‌توان از راه‌هايي، اين حيطة رؤيابيني را از طرق هماهنگي به كنترل درآورد. به عبارتي چنين رؤياهايي را به صورت كنترل شده و گزينشي تجربه كرد. در الاهيسم و دانش روح‌زايي، به چنين رؤياهاي خاصي «رؤياهاي زنده و قطره‌اي» گفته مي‌شود. حيطة «رؤياهاي زنده» دومين حيطه از جهان رؤيابيني است.  اگر مرحلة اولية خواب ديدن را كه رؤياهاي فراگير و عمومي ‌است، رؤياهاي مرده و نيمه‌جان فرض كنيم، رؤياها پس از عبور از اين مرحلة‌ عادتي و همگاني، به دليل تماس با «آتش روح» دچار «تولد» شده و زنده محسوب مي‌شوند . . . رؤياهاي زنده، همان‌طور كه از نامشان پيداست زنده هستند و بنابراين حامل قطراتي از نور و حيات مي‌باشند. از اين‌رو در روح‌زايي به آن‌ها رؤياهاي «قطره‌اي» هم گفته مي‌شود. رؤياهاي قطره‌اي ممكن است براي هر انساني رخ دهد اما براي عدة معدودي، اين رؤياها به صورت مكرر اتفاق مي‌افتند. اين قطرات نور كه به صورت رؤيا تجسم پيدا كرده‌اند مي‌توانند حامل اخباري از گذشته و آينده باشند يا ناشناخته‌ها و ناگفته‌هاي زمان حال را بيان كنند. بسياري از مردم ممكن است خواب‌هايي ديده باشند كه در آينده عيناً يا مشابه آن اتفاق افتاده باشد يا در خواب متوجه چيزهايي شده باشند، كه در بيداري قادر به دانستن آن‌ها نبوده‌اند. نمونه‌هاي زيادي وجود دارد كه افراد در طول خواب به راه‌حل مسائل خود دست پيدا كرده‌اند. تقريباً در بيشتر مواقعي كه حادثه‌اي طبيعي به ويژه حوادث ناگوار رخ داده است، افرادي قبلاً  آن‌را در پرده يا به صورت مستقيم، در خواب ديده‌اند . . .  البته موضوع رؤياهاي قطره‌اي هميشه هشدارها و بشارت‌ها و دسترسي به اطلاعاتي دربارة گذشته و آينده نبوده بلكه بعضي از اين قطرات رؤيا، در درونِ خود، حاوي انرژي بوده‌اند. اين شكل از رؤياهاي انرژيايي ممكن است براي رؤيابين، انرژي شفا‌بخش يا مخرب را به ارمغان آورده باشند. حتي شكلي از رؤياهاي انرژيايي وجود دارد كه شخص بعد از ديدن آن، تا پايان عمر خود واجد نوعي انرژي (و اكثراً انرژي شفابخش) بوده است. بنابراين شخص بعد از ديدن چنين رؤيايي در اثر ارتباط گرفتن از طريق اين رؤيا به يك شفا‌دهنده (با انرژي محدود) تبديل شده است . . . رؤياهاي زنده گاهي مي‌توانند به صورت مشاور و راهنما عمل كنند. يعني بر اساس آنكه زنده‌اند، در طول بيداري، رؤيابين بر اثر تمركز بر آن، با آن مشورت كرده است و از طريق آن راهنمايي شده است. چنين رؤياهايي، حتي گاهي در طول زمان، نقش يك معلم را براي فرد ايفا كرده‌اند. به عبارتي شخص، رؤيايي ديده است كه اين رؤيا در شرايط مختلف، به صورتي راهگشا و راهنما تفسير و تعبير مي‌شود. اين‌گونه رؤياها (رؤيا‌هاي زنده و قطره‌اي) در مواقعي توانسته‌اند به عنوان واسطه‌اي بين انسان و موجودات غيبي و به ويژه ارواح مردگان عمل كنند. در اين شرايط، رؤيابين از طريق خواب خود توانسته است با ارواح رابطه برقرار كند يا اينكه ارواح با او ارتباط برقرار كنند. رؤيا‌هاي قطره‌اي درواقع قطراتي هستند كه از عالم غيب به سمت انسان مي‌آيند. اما اين قطره‌ها ممكن است آن‌قدر قوي باشند كه حتي انسان را، در حين رؤيا، با خود به سفري در حيطه‌ها و زمان‌ها و مكان‌هاي ديگر ببرند. افرادي كه در طول خواب، داراي تجارب واقعي خروج (از جسم) و سفر به نقاط ديگر شده‌اند، ممكن است با چنين قطره‌هايي برخورد كرده باشند . . . رؤياهاي زنده مستقيماً آگاهي و هوشياري انسان را تحت تأثير خود قرار مي‌دهند و ميزان درك انسان را (به طوركلي يا جرئي) تغيير مي‌دهند. لذا بسياري  از رؤيابينان، اين موضوع (دگرگوني معرفت( را مهم‌ترين تأثير رؤيا مي‌دانند كه البته اين نگاه در بين همة گروه‌هاي رؤيابيني عموميت ندارد . . . در اينجا قصد ندارم به همة مصداق‌هاي رؤياي زنده و قطره‌اي اشاره كنم؛ اين چيزي است كه همة ما با كمي‌دقت و جستجو در رؤياهاي خود يا خواب‌هاي اطرافيان‌مان مي‌توانيم فهرست‌اش را به دست بياوريم. اما اين نكته را نگفته نگذارم كه اگر قدر رؤياهاي زنده و قطره‌اي را بدانيم و با آن‌ها برخوردي قدرشناسانه و توأم با معرفت داشته باشيم، انتظار مي‌رود كه رؤياهاي ما مسير تكاملي خود را با سرعت و جديت بيشتري طي كنند. در اين صورت، قطرات حياتي نهفته در رؤيا بزرگ‌تر مي‌شوند، ظرفيت رؤياها براي حمل كردن قصدها و نتايج مختلف بيشتر مي‌شود، كارهاي بيشتري از رؤيا‌هاي ما ساخته مي‌شود و كارايي‌هاي آن‌ها بالاتر مي‌رود. رؤياهاي زنده نشانه‌اي از آن هستند كه هنوز آتش روح ما خاموش نشده و روح ما هنوز زنده است (اما اين، تنها نشانة آتش روح نيست) بنابراين مي‌توانيم اين آتش را فروزان‌تر كنيم؛ مي‌توانيم جرقه را به صاعقه تبديل كنيم و حتي با پرورش روح خود، كرم شب‌تاب را به خورشيد جهان‌تاب بدل نماييم . . . در اين مقطع از رؤيابيني (رؤياهاي زنده و قطره‌اي) رؤياها مي‌آيند و مي‌روند. هر وقت بخواهند، ديگر نمي‌آيند. خيلي وقت‌ها خبري از آن‌ها نيست و گاهي سرزده پيدايشان مي‌شود. در  اين مرحله، ما هيچ كنترلي بر رؤيا‌هاي خود نداريم. حتي اگر براي كنترل‌‌شان دست به تلاش بزنيم يا در كمين‌شان بنشينيم (بخوابيم) تا بلكه آن‌ها را در تور (چشمان) خود گرفتار كنيم، ممكن است ديگر هرگز به سراغ ما نيايند. حالت رؤياها در چنين وضعيتي مثل وقتي است كه پرنده‌اي به سراغ ما مي‌آيد. يك وقت‌هايي مي‌آيد و يك وقت‌هايي نمي‌آيد اگر هم متوجه بشود كه خواسته‌ايم او را در تله بيندازيم شايد هيچ وقت نيايد. حتي اگر فضا را شلوغ كنيم و بقيه را هم از موضوع آمدن پرنده با خبر كنيم شايد پرنده وحشت كند و ديگر پيش ما نيايد. اما مي‌توانيم كاري كنيم كه پرنده، خودش از سر ميل و اشتياق هر چه بيشتر به ملاقات ما بيايد و به عنوان هديه، او خبرهاي بيشتري براي‌مان بياورد و ما را به نقاط دوردستي ببرد. به همين دليل است كه مي‌گويم بايد با رؤياها رفتاري توأم با معرفت و قدرشناسي داشته باشيم. در وقت ديگري اگر فرصت آن رخ دهد مي‌گويم كه بايد با رؤياها چطور رفتار كرد؟ چطور قدر آن‌ها را دانست و قدرشناسي كرد؟ چگونه با آن‌ها ارتباط داشت و چگونه با آن‌ها زيست؟ اين دانشي است كه به درد همه مردم نمي‌خورد بلكه فقط به درد كساني مي‌خورد كه درد آن را دارند. ولي كساني كه چنين دردي ندارند اين نكته را فراموش نكنند كه حتي اگر آنان، به رؤياهاي زندة خود بي احترامي ‌و قدرنشناسي كنند و آن‌طور كه بايد، با آن‌ها رفتار نكنند، بزودي متوجه اين واقعيت مي‌شوند كه رؤياهاي آن‌ها خودشان مولد درد و زخم خواهند شد. ما به عنوان بشر نيازهاي زيادي داريم؛ و نياز به دانستن بعضي از ناشناخته‌هايي كه دانستن‌شان براي ما ضروري است و مي‌توانند مسائل مهم ما را حل كنند. نياز به ارتباط با وجوه ديگر اين جهان؛ براي تجربة زندگي جديد. نياز به تخليه شدن از انرژي‌هاي مخرب. نياز به كسب انرژي‌هاي زيستي. انرژي‌هايي كه مي‌توانند بعضي از مسائل مهم ما را حل كنند يا برخي از آرزوها و قصدهاي ما را به تحقق برسانند. ما نياز داريم كه كانال ارتباطي با خود را در اختيار غيبي كه ما را احاطه كرده است قرار دهيم تا غيب بتواند، هر زماني كه بخواهد با ما گفتگو كند؛ چيزهايي كه مي‌خواهد براي‌مان بفرستد و پيام‌هاي ما را بشنود. ما نيازهاي بسياري داريم كه از راه‌هاي ديگر تأمين نشده‌اند يا نمي‌شوند و هنر رؤيابيني (و نخست، رؤياهاي زنده) راهي براي پاسخگويي به اين نيازهاست. از طريق هنر رؤيابيني ما مي‌توانيم مسائلي را از زندگي خود حل كنيم كه حتي تصور آن مشكل است. با استفاده از امكان رؤياها كه در اختيار تقريباً همة ما قرار دارد، مي‌توانيم كاري كنيم كه پيش از اين حتي در رؤيا هم نديده‌ايم. اين اولين قدم راه رؤياهاست: «رؤيا‌ها را جدي بگيريم»

برگرفته از درس‌هاي روح‌زايي و هنر رؤيابيني خلاق، از تعالیم ایلیا. میم؛ شرح و بازنويسي: پِريا (شباب حسامي)

  پي‌نوشت: 1- قسمت اول اين متن در نشرية هنر زندگي متعالي، شماره 1 شهريور 1381 ( و هم‌چنين در نشريه شماره 1علوم باطني بهار 83) و مقدمة كتاب رؤيابيني كنترل شده و ارتباط با رؤياها (نشر حم 1384) به چاپ رسيده است.

مطالب مرتبط:

  ←  برای خواندن مطالب بیشتر به این سایت مراجعه نمایید

سایت هواداران استاد ایلیا رام الله،وبلاگ آمین1، وبگاه ترویج راستی، وبگاه ضد فرقه ، وبلاگ ضد فرقه، وبلاگ حامیان ایلیا ، وبلاگ طرفداران ایلیا میم، سایت دیده بان ادیان و مذاهب ، وبگاه شاگردان ایلیا، کاوشگر، درون کاوی ،  وبگاه حامیان استاد ایلیا رام الله، الگوی هستی ،ضد فرقه ، وبگاه عصر آگاهی ،  دریچه نور، درون کاوی-2 ،  وبگاه اسرار ماوراء ،

حکاکی رویاها – به روایت شاگردان ایلیا میم

بنام حقیقت

 حکاکی رویاها یکی از هزاران آموزه ایلیا

       hakaki (1)

 حکاکی دریافت ها و رویاهای بزرگ یکی از آموزه های فرعی در هنر رویابینی الاهیسم است. خلاصه اش این است که ما رویاهای بزرگی که برای زندگی خود داریم یا رویاهای بزرگی که در عالم رویا دیده ایم بر پیکر زندگی خود حکاکی و نقاشی می کنیم. حکاکی می تواند بر جسم باشد یا بر اشیایی که غالباً با آنها مواجه هستیم. این کاریست برای «ماندگار ساختن یادی که آسمان برای ما فرستاده است … تا آن را ببینیم و وفادار بمانیم. بخصوص در شرایط تردید و تزلزل. خداوند پایان داستان زندگی یا اوج هایی از آن را به ما نشان می دهد… و تا آنگاه که ضعف و تاریکی ما را فرا می گیرد با نگاه و ایمان به آن، به داستان زندگی مان وفادار بمانیم و آن را زیر پا نگذاریم… اگر قرار است چیزی بر بدنتان بزنید پس رویاهای بزرگ تان را بر بدن تان نقش بزنید. بجای تصاویر مضحک و هیجانی، سرنوشت خود را، دریافت های بزرگتان و جهش های زندگی را بر جسم خود حکاکی کنید. اگر دانسته اید که نظر خداوند چیست و او چه نظری در بارۀ شما دارد همان را بر بدن خود حکاکی کنید. »

حکاکی رویاها یکی از هزاران تعلیم ایلیاست که در بیش از 20 سال گذشته همواره مطرح بوده است. تعلیمی بسیار کهن که قدمت آن به هزاران سال پیش برمی گردد. اما در سالهای گذشته، این سوال هم مثل بسیاری از سوالات دیگر همواره (توسط کسانی که از آموزۀ حکاکی رویاها مطلع بوده اند) مطرح شده که کدام رویایمان را حکاکی کنیم؟هر روز هزاران مرد و زن، پسر و دختر، پیر و جوان و کودک، سوالات خود را از استاد ایلیا می پرسند و یکی از این سوالات بسیار،ممکن است در بارۀ حکاکی رویای بزرگی باشد که دیده اند.

دزدی های اخیر دایره مذاهب اطلاعات

ماهها قبل، از بی بی سی و رسانه های آزاد و افراد حقیقی اعلام شد که سپاه سایبری جمهوری اسلامی ایران به هک کردن پایگاههای اینترنتی آنها همت می گمارد! و با توسل به جعل و دروغ، با فیس بوک ها و وبلاگ ها و اطلاعات شخصی آنها بازی های شیطانی می کند. این عملیات جعل و دروغ با همین مشخصات در بارۀ بعضی از دوستان ما در ایران و بعضی از اعضاء انجمن متفکران و محققان آزاد اعمال می شد که ما در همان زمان بسیاری از نهادهای بین المللی و از جمله اف بی آی و دیگر مراکز مربوطه را در جریان قرار دادیم.

واقعیت این خبر

آیا واقعاً من این سوال را (مثل هزاران نفر دیگر که روزانه سوالات خود را برای استاد ایلیا می فرستند) فرستاده ام؟ همانطور که قبل از این، سخنگوی استاد ایلیا تصریح کرده اند جواب مثبت است و البته بعد از این هم سوالات خود را بیشتر و بیشتر خواهم فرستاد حتی اگر مثل این مورد پاسخی نگیرم، و حتی اگر دایره مذاهب اطلاعات بیشتر از همیشه دزدی کند و حقه بزند. من عکس هایی از قوها را برای استاد فرستادم اما نهاد روحانی- امنیتی دایره مذاهب طوری القاء می کند که من عکس های خودم را فرستاده ام که بر بدنم نقوشی حکاکی بوده. دایره مذاهب نمی گوید کدام عکس و به قوها هم اشاره ای نمی کند بلکه چیزی را که می خواهد القاء کند می گوید. دایره مذاهب اطلاعات توضیح نمی دهد که هر روز هزاران زن و مرد، زن و شوهر، برادر و خواهر، پدر و مادر و فرزند، حادترین و مهم ترین مسائل زندگی خود را با استاد ایلیا بصورت نامه های ویدئویی مطرح می کنند که مثلاً این سوال من در مقابل آنها، نقطه ای هم به حساب نمی آید. دایره مذاهب اطلاعات نمی گوید که اصل آن آموزه چیست. بلکه سعی می کند با جو سازی و قیل و قال فضا را آشفته و غبارآلود کند. اصل حکاکی، نقش کردن نظر خداوند بر جسم است و منقوش کردن رویاهای بزرگی که خداوند به ما داده است. بر فرض اگر من هم مثل بسیاری در طرح چنین سوالی از آن معلم بزرگ (استاد ایلیا) اشتباه کرده باشم (که چنین نیست و نبوده) دایره مذاهب اطلاعات، این نهاد روحانی- امنیتی نمی گوید که در قرآن و کتاب مقدس، عمل پیروان را ربط به راهبر و معلم نمی دهند. همانطور که بسیاری از پیروان محمد، نوح، موسی و مسیح، زندگی، رفتارها و مسائل خاص خود را داشتند و این بصورت یک قانون در ادیان در آمده است. هر کس مسئول کار و سرنوشت خودش است. وقتی به حضرت نوح می گویند که پیروانت چنین و چنان، می گوید مرا با پیروانم چکار.

وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به دلیل همین چیزهاست که همواره و مکرراً بعنوان بدنام ترین و دروغگوترین دستگاه امنیتی شناخته شده است.

کار این دستگاه همانطور که همۀ رسانه های آزاد و خبری نشان داده اند جعل و حقه بازی است…
اما از این نکته که بگذریم ما تلاش می کنیم با استفاده از همین فرصت بدست آمده موج حکاکی رویاها را در ایران هر چه بیشتر فعال و زنده کنیم. این خط و این نشان. امروز هم 25/11/91 است. این را هم بعنوان یک ستاره در دنباله دار مسیحیت گرایی و مسیحی شدن قرار می دهیم.

نهال باقری سخنگوی انجمن متفکران و محققان آزاد در آمریکا
( یادداشت شماره ۴ )

مطالب مرتبط:

  ←  برای خواندن مطالب بیشتر به این سایت مراجعه نمایید

سایت هواداران استاد ایلیا رام الله،وبلاگ آمین1، وبگاه ترویج راستی، وبگاه ضد فرقه ، وبلاگ ضد فرقه، وبلاگ حامیان ایلیا ، وبلاگ طرفداران ایلیا میم، سایت دیده بان ادیان و مذاهب ، وبگاه شاگردان ایلیا، کاوشگر، درون کاوی ،  وبگاه حامیان استاد ایلیا رام الله، الگوی هستی ،ضد فرقه ، وبگاه عصر آگاهی ،  دریچه نور، درون کاوی-2 ،  وبگاه اسرار ماوراء ،

داستان های الاهیسم – به روایت ال یاسین

داستان های الاهیسم

به روایت ال یاسین

این داستان‌ها شامل مجموعه‌ای است كه بر اساس رؤیاهای بنیادی و نمادهای اسطوره‌ای شكل گرفته و هر كدام از داستان‌ها علاوه بر مفاهیم پایه و مشترك، نظیر تسلیم و خدمت به خداوند، عشق الهی، توجه به خداوند و از خود گذشتگی برای خدا، دارای طیف و دسته‌ای از تعلیمات اختصاصی می‌باشد. خواندن عمیق هر یك از داستان‌ها به فهم تعلیمات خاص و عمومی مستتر در داستان منجر شده و راه ارتباط درونی انسان را هموارتر می‌كند. در واقع می‌توان گفت كه هر یك از داستان‌های الاهیسم حاوی بخش معینی از تعلیمات الاهیسم باطنی است كه البته بصورت فشرده و غالباً از طریق تصاویر رؤیا بیان گردیده است.

بعنوان مثال داستان‌های رؤیای راستین، رؤیای راهست این و باغبان الهی[1] هر كدام به ترتیب دارای دسته تعلیمات مسافر حق، فدایی حق و مبارز حق است. در داستان رؤیای راستین، موضوع مهاجر بودن روح انسان و هجرتگاه بودن زمین، بصورت نمادین، از طریق داستان قوهای مهاجر مورد بحث قرار می‌گیرد… در باغبان الهی یكی از روش‌هایه مبارزه موفق با نفس و مكر‌های شیطانی به تصویر كشیده می‌شود…

هر یك از داستان‌های الاهیسم علاوه بر تعلیمات خاص خود، بیانگر ابعادی از تعلیمات عمومی است و زوایایی از آموزش‌های عمومی را آشكار می‌سازد.

elahism

سایت هواداران استاد ایلیا رام الله،وبلاگ آمین1، وبگاه ترویج راستی، وبگاه ضد فرقه ، وبلاگ ضد فرقه، وبلاگ حامیان ایلیا ، وبلاگ طرفداران ایلیا میم، سایت دیده بان ادیان و مذاهب ، وبگاه شاگردان ایلیا، کاوشگر، درون کاوی ،  وبگاه حامیان استاد ایلیا رام الله، الگوی هستی ،ضد فرقه ، وبگاه عصر آگاهی ،  دریچه نور، درون کاوی-2 ،  وبگاه اسرار ماوراء ، طرفداران پیمان فتاحی ، درس های مبارزه-1 ، درس های مبارزه – 2 ، ویکی پدیای فارسی,پیمان فتاحی,دالایی لاما,اوشو,کریشنا مورتی,سای بابا,اکنکار, کانون حقوق بشر ال یاسین(شاخه انگلستان)، سایت ضد فرقه


[1] شرح و تفسیر این داستانها، توسط خانم ها شباب حسامی (پِریا) و نازی حسامی (شیوا) و آقای امیررضا الماسیان صورت گرفته است. از دیگر آثار منتشره و در دست چاپ خانم شباب حسامی (پِریا) می توان به كتاب دوازده انجیل و همچنین كتب نوح آموز، اخبار و یافته ها، مقالات باطن گرا، آیین قضاوت، تفاسیر بسم الله الرحمن الرحیم، كلمات بزرگان، پیش بینی های سیاسی و رخدادها، و هوئیم اشاره كرد كه تحت راهبرد و یا توسط ایشان و عمدتاً با همكاری خانمها نازی حسامی (شیوا) و دكتر پریس كی نژاد و در مواردی، برخی اعضای گروه تحقیقاتی ال یاسین، تهیه شده است.

افشاگری عضو مرکزی جمعیت ال یاسین؛ فشارهای دایره مذاهب وزارت اطلاعات برای گرفتن شهادت دروغ-قسمت 3

بخش سوم از افشاگری‌های مهندس محمد اصغری‌نیا (مدیر مسئول نشریه حرکت دهندگان) درباره شگردهای بازجویان دایره مذاهب وزارت اطلاعات در استفاده ابزاری از زندانیان امنیتی، وعده‌ها و تطمیع‌های آنان که در سیر برخورد با ایلیا رام الله ( پیمان فتاحی) و جمعیت پیروان وی (الاهیون ایران – جمعیت ال یاسین) از سال 1386 صورت گرفت. گفتنی است که ایلیا «میم» تا کنون 4 بار توسط دستگاه امنیتی ایران بازداشت شده و مجموعا 400 روز را در زندان انفرادی و تحت شکنجه‌های شدید جمسی و روانی به سر برده است. این فیلم که در واقع نامه‌ای به رهبر جمهوری اسلامی و مربوط به سال 1387 بوده است در 4 قسمت منتشر شد.

سایت هواداران استاد ایلیا رام الله،وبلاگ آمین1، وبگاه ترویج راستی، وبگاه ضد فرقه ، وبلاگ ضد فرقه، وبلاگ حامیان ایلیا ، وبلاگ طرفداران ایلیا میم، سایت دیده بان ادیان و مذاهب ، وبگاه شاگردان ایلیا، کاوشگر، درون کاوی ،  وبگاه حامیان استاد ایلیا رام الله، الگوی هستی ،ضد فرقه ، وبگاه عصر آگاهی ،  دریچه نور، درون کاوی-2 ،  وبگاه اسرار ماوراء ، طرفداران پیمان فتاحی ، درس های مبارزه-1 ، درس های مبارزه – 2 ، ویکی پدیای فارسی,پیمان فتاحی,دالایی لاما,اوشو,کریشنا مورتی,سای بابا,اکنکار, کانون حقوق بشر ال یاسین(شاخه انگلستان)، سایت ضد فرقه

خدا را بخوانيد – ایلیا م رام الله

با الهام از آيه «بخوانيد مرا تا اجابت کنم شما را»[1]

خدا را بخوانيد

از طريق ذکر زنده نام خداوند مي‏توان رابطه الهي را برقرار نمود. اگر نام خداوند همانند زندگان بيان شود، اگر زنده بيان شود حضور الهي را آشکار خواهد ساخت و نشانه‌هاي نور و قدرت خدا را عيان خواهد کرد. حتي اگر يک بار هم نام خدا را زنده بخوانيد همين مي‏شود که گفته شد. لکن اگر نام خداوند زنده توسط زندگان ذکر نشود نبايد زياد اميدوار بود که تأثيرات بزرگ آن في الحال تجربه شود. اما حتي اگر مرده‏اي اسم خدا را بخواند به آهستگي زنده خواهد شد زيرا همين اسم خداست که در آن روز موعود مردگان را از قبر بيرون خواهد آورد و زنده خواهد کرد. اگر کسي که گناهکار است خدا را صدا بزند تطهير مي‏يابد و اگر بيماران و دردمندان، اسم او را به راستي بخوانند شفا مي‏يابند. در هر حال وقتي خدا را مي‏خوانيد، جواب مي‏گيريد و اين جواب متناسب با شرايط شماست. هر چه شرايط شما نوراني‏تر باشد باران بيشتر و بزرگتري دريافت خواهيد کرد. اگر زنده بخوانيد، اگر نام خداي زنده را بخوانيد و اگر رابط الهي شما زنده باشد به جاي قطره نور باران نوراني بر شما مي‏بارد. حتي اگر مردگان بتوانند از طريق واصل الهي به خداوند زنده متوسل شوند، جواب گرفتن آنها حتمي است و جواب آنها به اندازه ارتباط آنهاست. براي آنکه ارتباط الهي برقرار شود و دومين و سومين را در کار خود داشته باشيد يعني زنده خواندن و اسم خداي زنده و توسل به واصل زنده الهي؛ و براي اينکه امکان ارتباط خود را بالا ببريد و رابطه خود را زنده‏تر کنيد، با روح و قلب خود بخوانيد. به قوت ايمان و توکل الهي بخوانيد. با تواضع تمام و با تضرع خالصانه بخوانيد.

وقتي خدا را مي‏خوانيد در نام خدا غرق شويد. پس او را با توجه و تعمق بخوانيد. بفهميد چيزي را که مي‏گوييد و بدانيد چيزي را که مي‏خواهيد. همانند زندگان رفتار کنيد و به سان وقتي زنده‏اي زنده‏اي را صدا مي‏زند و از او چيزي مي‏خواهد يا حتي خود او را از او مي‏طلبد. طوري بخوانيد که انگار کودکي در شرايط اضطرار پدر و مادر خود را صدا مي‏زند و نياز خود را به آنان اعلام مي‏کند. پس تا به آخر اميدوار و مطمئن باشيد. مطمئن از اينکه يقيناً خداوند که بي‏نهايت بخشنده و مهربان است به شما پاسخ خواهد داد لکن هر طور که خود مي‏داند و از بهترين راه، نه الزاماً مطابق نظر شما.

اگر با همديگر خدا را بخوانيد بر قوت خواندن شما افزوده مي‏شود. قوت سه نفر بيشتر از قوت دو نفر است و قوت چهل نفر از قوت چهار نفر بسيار بيشتر است اما مطمئناً قوت خواندن يکي که خود يکيست و يگانه است از قوت خواندن همه عالميان شديدتر و بزرگ‏تر است. زيرا آنکه يکيست بي‏نهايت را در خود دارد و اندازه قدرت و شعور و حضورش نامحدود است….

هر چقدر جمع شما هماهنگ‏تر باشد توان دعا و فراخواني شما بيشتر است. پس براي آنکه جمع خود را هماهنگ‏تر و يکپارچه‏تر کنيد لازم است دروغ و نفاق را از ميان خود بيرون بريزيد و راستي و محبت را به ميان آوريد. اگر دروغگويي منافق در بين شما باشد اين مثل وزنه سنگيني است که به خواسته شما بسته شده و اجازه نمي‏دهد که صداي شما به آسمان برود و درخواست شما به آسمان برسد. پس دروغگوي منافق را مادامي که پايبند و وابسته دروغ و نفاق خويش است در بين جمع خود راه ندهيد بعيد نيست که او شما را هم آلوده کند و توان حياتي و امکان ارتباط با آسمان را از شما سلب نمايد.

ذکر خواني خوب است اما بدون آمادگي لازم، بدون قلب مشتاق و روح نيازمند، سراغ آن نرويد و وقتي که سراغش رفتيد طمع کارانه و مانند دلالان آن را تجربه نکنيد. وقتي خدا را مي‏خوانيد خوب‏ترين‏ها را از او انتظار داشته باشيد و خوب‏ترين‏ها را از او بخواهيد. به خاطر خواسته‌هاي ناچيز و تحقير آميز به سراغ ذکر خواني نرويد. خواسته‏هاي بزرگ و زنده و ماندگار را بخواهيد. خدا را بخواهيد. نور و روح و هدايت الهي را بطلبيد. از خداوند متعال بخشش و محبت بخواهيد. از خدا نخواهيد که بر خلاف عدالت خود رفتار کند بلکه خواسته‏هاي عادلانه و به حق بخواهيد. نور و شفا و برکت بخواهيد. حتي اگر ذره‏اي هم به شما بدهد که مي‏دهد، آن ذره بسيار است. بگذاريد خواندن مکرر اسم خدا روح و جان شما را آماده کند. به روحتان قوت بخشد به زندگي‏تان کيفيت دهد و حالتان را بالا ببرد. از خداوند تطهير بجوييد و در آتش عشق الهي پي در پي غسل کنيد. از او بخواهيد روح شما را به آتش عشق خود آتش بزند و آرامش و نور خود را در شما بريزد.

از خداوند، حضورش را بطلبيد و بخواهيد تا حضورش را و نور و روحش را در درون‏تان و در زندگي‏تان آشکار‏تر نمايد. بخواهيد که خدا با شما باشد و مکرر بگوييد خدا با من است. و اگر خواندن شما موزون باشد قوي‏تر و هماهنگ‏تر است…

برگرفته از سخنراني هاي ايليا «ميم» در دانشگاه توانبخشي سالن فياض بخش

 (شبهای قدر سال 1382)

 

www.ostad-iliya.org

کتاب آمین 1 « ایلیا یعنی خدا با من است »  را دانلود کنید

لینک‌های مرتبط:

درس های مبارزه بی خشونت,سایت هواداران استاد ایلیا میم رام الله,وبلاگ آمین1,وبلاگ آنتی کالت,وبلاگ دریچه نور,پایگاه معرفی جنبش های نوپدید دینی,وبلاگ ترویج راستی,مدافعان استاد فتاحی,درون کاوی,علم مبارزه,اسرار ماوراء,دیده بان ادیان و مذاهب,آمین3,سایت حامیان استاد ایلیا رام الله,پایگاه دیده بان ادیان و مذاهب,الگوی هستی,عصر اگاهی,پایگاه حامیان استاد فتاحی,خبرنویس آزاد,درباره ایلیام,ویکی پدیای فارسی,پیمان فتاحی,دالایی لاما,اوشو,کریشنا مورتی,سای بابا,اکنکار

واکنشبهمنتقدانودشمنان,بهروايتالياسين,ايليا «ميم»کمترمواضعخودرابطورصريحدربارهموضوعيبيانمي‌کند,کتابتعاليمدريکنگاه ,بهروايتالياسين,كتابتعاليمحق ,سخنراني‌هايايليا «ميم» ,قسمتيازتعاليمعموميوآشكاراستادپیمانفتاحی,جوهراصليتعاليمحق , مفهوم «تسليمالهي» , فرمايشاتايليا «ميم» ,ایلیا, اطلاعاتی در مورد پیمان فتاحی, اطلاعاتی در مورد ایلیا رام الله, پیمان فتاحی کیست, ایلیا رام الله کیست, بیوگرافی و زندگینامه پیمان فتاحی, بیوگرافی و زندگی نامه ایلیا میم رام الله, معلمین بزرگ ایلیا رام الله, معلمین معنوی ایلیا رام الله, معلمین معنوی و باطنی ایلیا رام الله, معلمین معنوی و باطنی پیمان فتاحی, بزرگترین تئوریسین و معلم تفکر ایلیا رام الله, متفکر بزرگ ایلیا رام الله , پیمان فتاحی, آشنایی با ایلیا رام الله, آشنایی با پیمان فتاحی, پیمان فتاحی, ایلیا رام الله


[1]وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِينَ يسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ

و خداي شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانيد تا دعاي شما مستجاب کنم و آنان که از دعا و عبادت من اعراض و سرکشي کنند زود با ذلت و خواري در دوزخ شوند. ( مومن: 60)

نظر خدا مانند نظر انسان نيست(قسمت اول)- ایلیا م رام الله

نظر خدا مانند نظر انسان نيست

خداوند به هر که بخواهد مي‌بخشد

(قسمت اول)

بازنويسي سخنراني استاد در گفتگو با جمعي از اقليتهاي مذهبي در سال 1376

خداوند به قلب و روح انسان مي‌نگرد

خداوند مي‌خواهد به انسان بگويد که قضاوت تو بيهوده است من مثل تو نگاه نمي‌کنم، مثل تو نظر نمي‌دهم. نظر من شاهکار است، هزاران حکمت و تدبير و نقشه آسماني در يک نظر من است. هنر خداوند اين است که از دل خرابه کاخ به وجود مي‌آورد. از دل مرداب نيلوفر را مي‌روياند، از درون خاک، گياهان و درختان را مي‌روياند. خداوند مي‌خواهد اعلام کند من دوستدار متکبران و مطلق‌انديشان نيستم؛ من دوستدار مدعيان تقدس و تقدس مآبان نيستم؛ من خداي انسان‌هاي پرمدعايي که خود را از همه بهتر مي‌پندارند و در آن جايگاه مي‌ايستند نيستم؛ من دوستدار متواضعان هستم و تواضع در اعتراف است. من خداي شجاعان هستم و بزرگترين شجاعت در اعتراف است، من خداي بخشنده و مهربان گناهکاران هم هستم، من به فکر بيمارانم نه کساني که در خيال باطل سلامتي محض مردار شده‌اند. اعلام مي‌کند که آن سنگي را که براي ساخت خانه خدا، معماران دور انداختند من همان سنگ را انتخاب مي‌کنم. خداوند مي‌خواهد اعلام کند که‌ اي بشر همه شما فاسد هستيد همه شما دروغگو هستيد، ‌اي انسان همه شما گناهکاريد و در انحراف هستيد مگر اينکه من خداي شما باشم و شما را نجات بدهم.

مي‌خواهد اعلام کند که همه شما مرده‌ايد مگر کسي را که من زنده کرده باشم؛ همه افکار شما پوچ و باطل است مگر اينکه موافق نظر من باشد. خداوند هميشه اين را اعلام کرده است که مبادا گناه، شما را از بخشش من نااميد کند بلکه اگر به گناه آلوده شديد، به سوي من جهش کنيد و بازگرديد. من مي‌خواهم گريه شما را و بازگشت شما را ببينم پس در گناه مي‌لغزيد. دوست دارم هميشه توبه کنيد و بازگرديد پس هميشه در معرض گناه و خطا قرار داريد. رفتارهاي خداوند نشان مي‌دهد که او تأکيد دارد که اين را به بشر بفهماند که فقط و فقط يک چيز مهم است آن هم نگاه من است، فقط نظر و اراده من مهم است نه هيچ چيز ديگري، فقط قضاوت من حق است و عادلانه است نه قضاوت هيچ کس. خداوند مي‌فرمايد: «فکرهاي من فکرهاي شما نيست، و راه‌هاي من هم راههاي شما نيست. به همان اندازه که آسمان بلندتر از زمين است، راههاي من نيز از راههاي شما و فکرهاي من از فکرهاي شما بلندتر و برتر است. کلام من مانند برف و باران است. همانگونه که برف و باران از آسمان مي‌بارند و زمين را سيراب و بارور مي‌سازند و به کشاورز بذر و به گرسنه نان مي‌بخشند، کلام من نيز هنگامي که از دهانم بيرون مي‌آيد بي ثمر نمي ماند، بلکه مقصود مرا عملي مي‌سازد و آنچه را اراده کرده ام انجام مي‌دهد» و مي‌خواهد به انسان بفهماند فقط تقدير و تدبير و نقشه من مهم است، من با قيل و قال‌ها فريب نمي‌خورم، من با رياکاري و تظاهر و ادعا فريب نمي‌خورم، من به قلب و روح انسان نگاه مي‌کنم و هر کس را که بخواهم فيض و برکت مي‌دهم. هر کس را بخواهم روح خودم را به او مي‌دهم، هر کس را که بخواهم بر همه جهانيان برتري و بزرگي مي‌دهم.

موسايي كه از ضالين بود، كليم الله شد

او کسي را به عنوان کليم الله خود انتخاب مي‌کند که بسياري از سال‌هاي زندگي‌اش را طبق آيه قرآن در فساد و انحراف زندگي کرده است. حضرت موسي، پيامبر بزرگ و اولو العزم خدا، کسي که عظيم‌ترين و عجيب‌ترين معجزات خدا از او صادر شد، کسي که بني‌اسرائيل را از اسارت فرعونيان نجات داد، سال‌ها در کاخ فرعون و در فضاي آيين بسيار گمراه و فسادانگيز فرعونيان که حتي در آن محارم با همديگر… و بدترين فسادهاي اخلاقي در آن طبيعي شمرده مي‌شد زندگي کرد. در قرآن مي‌فرمايد که موسي از ضالين [گمراهان] بود. آيا موسي پيش از پيامبري‌اش در انحراف و ضلالت بود؟ همان موسايي که پسر خوانده فرعون بود و تا اوايل جواني در کاخ فرعون ساکن و به شدت در… و گمراهي آنطور که در قرآن و کتاب مقدس آمده است، آلوده بود؟ اما چرا از آن همه کنعانيان که ظاهراً در گناه زندگي نمي‌کردند و لااقل گمراهي‌هاي آييني‌شان بسيار کمتر از فرعونيان بود، خداوند کسي را انتخاب نکرد؟ چرا براي ملاقات و گفتگوي رودررو و براي نجات دهندگي بني اسرائيل يکي از کاهنان بسيار پرهيزکار و در واقع رياکار و پرمدعاي دربار فرعون را برنگزيد؟ چرا بر موسي دست گذاشت؟ فرعون قبول نمي‌کرد که خدا موسي را انتخاب کرده باشد اما خود را يا لااقل کاهنان و مشاوران خود را که از نظرش پرهيزکارترين انسان‌هاي زمان بودند شايسته چنين چيزي مي‌ديد. به موسي گفت آيا اين همان فردي است که پيش از اين در فساد و گمراهي و ضلالت بود؟… اما در برابر اين همه افکار و قضاوت‌هاي پوچ، خداوند به موسي فرمود: «تو را به نام مي‌شناسم و مورد فيض و رحمت من قرار گرفته‌اي… من خداوند هستم و محبت و بخشش و رحمت خود را بر هر کس که بخواهم متوجه مي‌کنم».

خداوند هزاران کار بزرگ را از طريق موسي که او را همانند بزرگان ديگر خدمتگزار خطاب مي‌کرد، انجام داد و هزاران نشانه را ظاهر ساخت اما فرعونيان منکر همه آن نشانه‌ها و کارها بودند و موسي را همچون انبياء بعد از او و قبل از او دروغگو،‌ گمراه، ديوانه، شعبده‌باز و ساحر خطاب مي‌کردند. اين موسايي است که قوم‌هاي زيادي را که همگي منکر نشانه‌ها و حضور خداوند بودند نابود کرد، بزرگترين معجزات را به انجام رساند، اصول و قوانين الهي را در قالب تورات که آن را از خداوند دريافت کرده بود، به بشر عرضه کرد، نزديکترين و شديدترين پيوندها را با خداوند برقرار کرد، خداوند بارها در ابر نازل شد و با او سخن گفت، از روح او که روح خدا بود به هفتاد نفر از بزرگان بني‌اسرائيل القا شد. او کسي بود که خداوند درباره‌اش فرمود: «من با يک نبي به وسيله رويا و خواب صحبت مي‌کنم ولي با موسي که خدمتگزار من است به اين طريق سخن نمي‌گويم چون او مرا با وفاداري (محض) خدمت مي‌کند. من با وي رودررو و آشکارا صحبت مي‌کنم نه با رمز،‌ و او تجلي مرا مي‌بيند. چطور جرأت کرديد او را سرزنش و به او توهين کنيد؟» و کتاب مقدس ادامه مي‌دهد: «پس خشم خداوند بر ايشان افروخته شد و خداوند آنها را ترک کرد». در جاي ديگر خداوند به موسي (ع) فرمود: «اين قوم بدکار و شرور تا به کي از من شکايت مي‌کنند؟ تا به کي بايد به توهين آنها گوش دهم؟ به ايشان بگو که خداوند به حيات خود قسم مي‌خورد که آنچه را که از آن مي‌ترسيديد به سرتان بياورد. حتي يک نفر از شما که بيست سال به بالا دارد و به من بي‌حرمتي و توهين کرده است وارد ارض مقدس نخواهد شد… فرزندانتان به خاطر بي‌ايماني شما چهل سال در اين بيابان سرگردان خواهند بود. من که خداوند هستم اين را گفته‌ام».

یک روز موسی (ع) دعا کرد و از خداوند خواست که به او نشان دهد که در حضور خداوند در آسمان چه کسی مانند اوست و با او خواهد زیست. می‌خواست بداند خداوند چه کسی را مانند موسی، پیامبر اولی‌العزم خداوند،‌ سلطان معجزات،‌ عزیز می‌دارد و او را مورد رحمت خود قرار می‌دهد. خداوند به او فردی را نشان داد که قصاب بود. وقتی موسی به زندگی این قصاب وارد شد و در آن دقت کرد دید او کار زیادی نمی‌کند که مستحق چنین مقام بزرگی در آسمان باشد. با او به خانه‌اش رفت و مهمانش شد. وقتی به منزل وارد شدند دید که او زنبیلی را که به سقف آویزان است پایین آورد. در آن زنبیل پیرزنی نحیف و لاغر و خمیده بود. قصاب لباس‌هایش را عوض کرد و لباسش را شست. آنگاه برایش غذا درست کرد. در دهانش غذا گذاشت، کارهایش را انجام داد و دوباره او را در زنبیل گذاشت تا در آن بخوابد و به سر کارش برگشت. سه روزی که موسی (ع) به صورت فردی ناشناس مهمان این قصاب بود چیز خاصی از او ندید؛ نه عبادات آن چنانی، نه روزه شبانه روزی، نه ذکر پیوسته و نه کرامات یا صفات زاهدانه. قصاب با همه وجودش به نام خدا به مادرش خدمت و محبت می‌کرد. موسی (ع) دید که هر بار قصاب می‌خواهد از مادرش جدا شود، او چیزی را زیر لب زمزمه می‌کند. در آخرین روز که نتوانست دلیل عزت و مقام این قصاب را در نزد خدا بداند از قصاب پرسید مادرت زیر لب چه می‌گوید. این نقطه برای موسی ابهام شده بود. قصاب خجالت کشید که بگوید چون حرف مادرش را آنقدر بعید می‌دانست که به نظرش ناممکن بود. موسی اصرار کرد و قصاب گفت، تو موسی را می‌شناسی؟ برگزیده خدا که تورات را برای ما آورده و خداوند، فرعون و سپاهیان او را به وسیله او شکست داد. موسایی که با خداوند مستقیم سخن می‌گوید و به ملاقات او می‌رود. مادرم زیر لب می‌گوید «برو که خدا تو را مانند موسی بزرگ و عزیز کند». و موسی در حالی که در حیرت از کار خدا فرو رفته بود از قصابی که قرار بود در آسمان و ملکوت خدا، هم درجه و همنشین او باشد خداحافظی کرد. نظر خدا مانند نظر انسان نیست. خداوند گذشته و آینده انسان را هم، گذشته‌های بسیار دور و آینده‌های بسیار دور را هم در نظر می‌گیرد. با یک تیر هزاران نشان را نشانه می‌گیرد.

«درباره آنچه كاملاً بر شما آشكار نشده، آنچه از بالاست و ناشناخته‏ها دارد، در امور باطني و آنچه به نظر و عمل خداوند بازمي‏گردد، قضاوت نكنيد. اگر مجبور شديد، عجولانه و به علم اندك قضاوت نكنيد و اگر در اين دام گرفتار شديد، حداقل بدبينانه و محكوم‏كننده قضاوت نكنيد.»                   ايليا «ميم»

خداوند، روح و نور و رحمت خود را به هر كه بخواهد مي‌بخشد

… داودي که يکي از نزديک‌ترين انسان‌ها به خداست و خداوند تا به آن حد در قرآن و کتاب‌هاي مقدس او را بزرگ معرفي مي‌کند، همين داود مرتکب صدها قتل و غارت شده بود.

اما خواست خدا اين بود که با داود چنين کند. خداوند دوست داشت که با وجود همه اين مسائل، داود، منتخب و جانشين او در زمين باشد. خليفه الله باشد. خداوند اراده کرده بود که علي رغم صدها نکته منفي که ممکن بود در نظر مردم، درباره داود وجود داشته باشد، او پادشاه خدا در زمين باشد. سرگذشت و جزء به جزء زندگي داود و سليمان و بقيه در قرآن و کتاب مقدس است. کتاب مقدس درباره حضرت سليمان، پادشاه آسمان و زمين، پادشاه جن و انس و شياطين و فرشتگان مي‌گويد که او در مقاطعي از زندگي‌اش به بدترين و شديدترين انحراف‌ها کشيده شد. خدا او را کشانده بود تا نقشه‌هايش را عملي کند. آيا خدا او را از طريق زنانش به فساد و دروغ و شرک و کفر کشاند؟ چرا؟ تا خدا نشان دهد «من هر کس را که بخواهم، هر کس را که بخواهم، هر کس را که بخواهم، از نور و رحمت و بزرگي برخوردار مي‌کنم. من هر کسي را که بخواهم از روح خودم به او مي‌دهم نه کساني که شما با فکر بي‌نهايت محدود خود گمان مي‌کنيد». داود، پدر سليمان يک بار با خداوند برخورد کرد و سليمانِ پسرش دو بار. و خداوند آنقدر اين خدمتگزار بزرگ خود را گرامي داشت که افتخار ساخت معبدش را به او داد و سليمان خانه خدا را که اولين قبله مسلمين هم هست و دومين آن کعبه است، بنا کرد. خانه‌اي که خداوند درباره او قول داد که دعاي برآمده از آن را اجابت کند. در قرآن، خداوند، شگفت‌آور درباره سليمان حرف مي‌زند. همان سليماني که با محاسبه کساني که از نقشه‌ها، نظرات، حکمت‌ها و روش‌هاي خدا بي‌خبرند، بايد هزار بار محکوم مي‌شد. عقب‌تر که برويم به منشا بني‌اسرائيل مي‌رسيم به حضرت يعقوب، به پدر بني‌اسرائيل. داستان يعقوب و پدران او را در کتاب مقدس بخوانيد. يعقوب با دو دختر لابان يعني با راحيل و ليه ازدواج کرد. بعد از آن با کنيزان آنها ازدواج کرد، با بلهه و زلفه و از اين چهار نفر صاحب فرزنداني شد که هر کدام از آنها يکي از اقوام بني‌اسرائيل را به وجود آوردند. حضرت يوسف يکي از اين بچه‌ها بود. اين يعقوب به جاي برادرش عيسو برکت را از پدرش حضرت اسحاق ربود. اين همان يعقوبي است که خداوند در عالم رويا چندين بار با او سخن گفت و بر او ظاهر شد. يعقوبي که خداوند به او فرمود: «هر جا که بروي من با تو خواهم بود و از تو حمايت نموده، دوباره تو را به اين سرزمين باز خواهم آورد. تا آنچه به تو وعده داده‌ام به جا نياورم تو را رها نخواهم کرد». يعقوبي که در فني ئيل [به معناي چهره خدا] با آن مرد کشتي گرفت اما بعد از آن گفت: در اينجا من خدا را روبرو ديده‌ام و با اين وجود هنوز زنده هستم…

ابراهيم، پدر اديان اسلام، مسيحيت و يهود، پدر يگانه پرستان عالم و پدر انبياء بعدي که سه زن داشت [ساره، هاجر و قطوره] وقتي در شهر جرار بود ساره را از ترس ابيمک پادشاه جرار، خواهر خود معرفي کرد و دروغ گفت؛ ابراهيم خليل الله که مظهر توکل به خداست همان ابراهيمي که خداوند با او سخن گفت و بر او ظاهر شد. اين ابراهيمي است که خدا به او فرمود: «اي ابرام نترس زيرا من همچون سپر از تو محافظت خواهم کرد و پاداشي بسيار عظيم به تو خواهم داد. و فرمود من با تو عهد مي‌بندم که قوم‌هاي بسيار از تو به وجود مي‌آورم. از اين پس نام تو ابرام نخواهد بود بلکه ابراهيم (به معناي پدر قوم‌ها) زيرا من تو را پدر قوم‌هاي بسيار مي‌سازم. نسل تو را زياد مي‌کنم و از آن ملت‌ها و پادشاهان به وجود مي‌آورم. من عهد خود را تا ابد با تو و بعد از تو با فرزندانت نسل اندر نسل برقرار مي‌کنم. من خداي تو هستم و خداي فرزندانت نيز خواهم بود… از ميان فرزندان تو پادشاهان خواهند برخاست»…

پسر عموي ابراهيم لوط بود. لوط کيست؟ کسي که در قرآن که ميزان حقانيت است خداوند مي‌فرمايد: لوط از صالحان بود و درباره او به همراه عده‌اي از انبيا ديگر (الياس نبي، اسحاق، عيسي و…) مي‌فرمايد آنها را بر جهانيان (يعني همه موجودات عالم) برتري و بزرگي بخشيديم. و مي‌دانيم که درباره اشتباه بزرگ لوط در کتاب مقدس چه چيزي مکتوب است… چرا خدا اين کار را کرد؟ اين پيام خداوند است. هميشه اين را اعلام کرده است که هيچ کس جز خداوند، مطلق و نامحدود نيست، حتي کساني که خداوند درباره آنها فرموده که ايشان را بر همه جهانيان برتري و بزرگي داده است…

«فقط قضاوت خداوند است كه سرنوشت انسان را تعيين مي‏كند و زندگي او را رقم مي‏زند و تعيين اينكه چه كسي خدمتگزار است و چه كسي نيست با خداست.»

     ايليا «ميم»

عيسي؛ مسيح، روح خدا و كلمت الله؛ و به نگاه بدانديشان، شيطان و شياد و شرور

عيسي از نظر مدعيان يهود فردي گمراه، فاسد، شرور، شورشي و حتي خود شيطان شمرده مي‌شد و چون همه امکانات تبليغي در دست آنها بود تا دهه‌هاي متمادي بعد از او هم همين فضا حاکم بود. اما حقيقت پنهان نمي‌ماند و آشکار مي‌شود. چون خدا با او بود پس او بود که سرانجام پيروز شد. از نظر مدعيان يهود و عوامل آنها اولين مسئله عيسي مسيح اين بود که حاصل تولدي نامشروع است يعني حرامزاده، پس از خانواده طرد شدـ زيرا برادران او نيز وي را فردي ساحر و شيطان مي‌دانستند. چرا؟ چون با آنها متفاوت بود. قادر به درک او نبودند.

مي‌گويند آيا مي‌شود همه آسمانها را در يک تخم مرغ جاي داد؟ آيا موجودي آسمان‌وار را مي‌شود در ظرف کوچک ادراک بدبينان قرار داد؟ عيسي بعد از طرد از خانواده، ظاهراً سرگردان بود. اما او در واقع تحت حمايت خدا بود. همه جا را مي‌گشت تا گمشده خود را، روح خدا را دوباره بازيابد و در او احيا شود. پس به سراغ هر کس که مي‌توانست مي‌رفت. ولي همشهريان وي و آشنايان او اين را طور ديگري تعبير مي‌کردند. به همين دليل مسيح فرمود: «فرستاده خدا را در هر جا عزيز مي‌دارند مگر در ميان خانواده خود و در شهر خود». منظور از اين شهر، ‌کساني بود که با پيش داوري نگاه مي‌کنند و خود را آشنا مي‌پندارند. گمان مي‌کنند که او را سالهاست مي‌شناسند. حرف‌هاي او مدعيان شريعت يهود را هر روز عصباني‌تر مي‌کرد. وقتي که مثلاً مي‌گفت: «خوشا به حال آنان که براي برقراري صلح در ميان مردم کوشش مي‌کنند، زيرا ايشان فرزندان خدا ناميده خواهند شد. خوشا به حال آنان که به سبب نيک کردار بودن آزار مي‌ببيند، زيرا ايشان از برکات ملکوت‌ آسمان بهره مند خواهند شد. هر گاه به خاطر من شما را ناسزا گفته، آزار رسانند و به شما تهمت زنند، شاد باشيد. بلي، خوشي و شادي نماييد، زيرا در آسمان پاداشي بزرگ در انتظار شماست. بدانيد که با پيامبران گذشته نيز چنين مي‌کردند». او به مردم مي‌گفت اگر مانند علما و بزرگان يهود باشيد به ملکوت خدا وارد نمي‌شويد…

به همين دليل به شدت مورد نفرت و بدگويي بزرگان يهود قرار داشت و سرانجام نقشه کشتن و به صليب کشيدن او را طرح ريزي کردند. خداوند روح خدا را به عيسي داد و از طريق روح خود عيسي را مسح کرد و به مسيح مبدل ساخت. او روح خود را به کسي داد که با قضاوت بشري انتخابي مناسب محسوب نمي‌شد. طبق قضاوت بشر شايد اگر روح خدا به يکي از کاهنان يهود که ظاهراً از هر نظر مناسب نقش نجات دهندگي بود، داده مي‌شد خيلي معقول‌تر بود اما چنين انتخابي در واقع ناداني و حماقت بود، چون خود آن کاهنان يکي از طيف‌هايي بودند که بايد پيام را مي‌گرفتند…

رحمت خداوند، متوجه مدعيان نيست. مقدس مآبان چيزي از تقدس ندارند و از خداوند، حتي بويي از تقدس هم به ارث نبرده‌اند. در زمان فرعون ابتدا اين کاهنان و مقدسين دربار فرعون بودند که موسي را با گمان‌هاي باطل خويش رد مي‌کردند. در زمان عيسي مسيح، آخرين پيامبر بني‌اسرائيل هم، اين مقدسين و علما يهود بودند که عيسي مسيح را شيطان و فرزند شيطان و کافر مي‌دانستند.[1] تا مدتها کسي جرات نداشت خود را مسيحي بداند، هم از ترس ظلم و ستم جباران و هم از بي‌آبرويي. آنها طي دهها سال چنان عيسي مسيح را بي‌آبرو و بي‌اعتبار کرده بودند که براي اکثر مردم، عيساي ناصري معادل شيطان و روح شيطان بود؛ کسي که مي‌خواهد دين را باطل کند، مردم را به فساد بکشاند، در دين بدعت گذاشته است، پدر را از پسر و خانواده‌ها را از هم جدا مي‌کند، مردم را سحر و افسون مي‌کند؛ عيساي ناصري. يکي از استدلال‌هاي محکم علما و مقدسين يهود اين بود که از اين همه منطقه چطور ممکن است خداوند فردي را از محله جليل به عنوان مسيح انتخاب کند. محله جليل يکي از محله‌هاي بدنام و فاسد بود و اهالي آن به شرارت مشهور بودند. مي‌گفتند چرا خداوند بايد مسيح و نجات دهنده را، فردي حرامزاده انتخاب کند، چون آن نادانان ملعون اصرار داشتند که عيسي حاصل يک ارتباط نامشروع ميان مريم با فردي بيگانه بوده است و داستاني را که بعداً مريم درباره آن فرد که روح خدا بود بازگو کرد، توجيهاتي براي مقدس جلوه دادن فساد او قضاوت کردند. از نظر آنها هفت برادر عيسي در همين عالم انساني وضعيتي بهتر از او داشتند، حداقل اينکه فرزندي نامشروع نبودند. اما خيلي نشانه‌ها نشان داد که عيسي همان مسيح و مسح شده خداوند است و حاصل روح خداست. کارهاي بعدي او و تاييدات پيشين و پسين. آخرين تاييد او در قرآن است. در مورد همين مسئله نامشروع بودن تولد او هم خداوند با يکي از آيات خود بر دهان اين جاهلان مشت مي‌زند و مي‌فرمايد: «روح خود را به صورت انساني تمام (عيار) بر او (مريم) آشکار کرديم». مقدسين يهود مي‌گفتند اگر خداوند بخواهد روح خود را به کسي بدهد چرا به ما ندهد؛ ما که پرهيزکاريم، ما که با تقوا و زاهد هستيم. اما مسيحا به آنها مي‌گفت شما کور هستيد و آنان را ماران، افعي‌زادگان و قبرهاي آراسته خطاب مي‌کرد. آنها مي‌گفتند اگر قرار بود اين منتخب خدا باشد لااقل بايد مثل يحياي تعميد دهنده مي‌بود اما عيسي فرمود: «درباره يحيي که لب به شراب نمي زد و اغلب روزه دار بود، مي‌گوييد ديوانه است؛ اما به من که (مثل شما غذا) مي‌خورم و مي‌نوشم ايراد مي‌گيريد که پرخور و ميگسار و همنشين بدکاران و گناهکاران است. اگر عاقل بوديد، چنين نمي گفتيد و مي‌فهميديد چرا او چنان کرد و من چنين».

مسيح درباره آنها فرموده بود: «شما درِ ملکوت خدا را بر روي مردم بسته‌ايد نه خودتان به آن وارد مي‌شويد و نه مي‌گذاريد ديگران بدان وارد شوند». پس نظر خداوند بسيار از نظر عامه مردم و حتي کاهنان دور بود. او عيسايي را انتخاب کرد که در مظان بدترين اتهام‌ها قرار داشت: کسي که مريم مجدليه مشهورترين فاحشه شهر (بعد از توبه) با او همقدم شده است اما حتي قبل از توبه اجازه داد که بدن او را لمس کند، اشک چشمهايش را به روي دستها و پايش بريزد و حتي به اين زن بدکاره و مشهور چنان بخششي از خداوند نشان دهد که او را عضوي از خانواده (روحي) خود کند و محرمانه‌ترين امانات را به او بسپارد. پس از نظر علماء و بزرگان يهود و مقدس مآبان فريسي و صدوقي او حتي از باراباس که يکي از شرورترين افراد زمان به حساب مي‌آمد هم بدتر بود. چون همه اين کارها را به نام خدا مي‌کرد. مثلاً وقتي که خطاب به مريم مجدليه گفت «گناهان تو بخشيده شد… و ايمانت باعث نجاتت شده است» آنها گفتند او کفر مي‌گويد، ياوه مي‌گويد، اما اين زن به يکي از شاگردان بسيار نزديک عيسي و به قول بعضي از راويان ريزبين، يکي از زنان عيسي(ع) تبديل شد… اکثر شاگردان او افرادي بودند که پيش از آن، گناهکار يا فاسد و شرور محسوب مي‌شدند مثل متي که فردي ظالم و باج‌گير بود و خانه فساد و لهو و لعب داشت. کسي که بعدها يکي از چهار انجيل او را نوشت. يک روز که براي باج گيري رفته بود عيسي او را ديد و به او فرمود: «بيا و مرا پيروي کن». کاهنان و بزرگان يهود که مي‌خواستند مسئله را با حرف حل کنند گفتند چرا شما با اين قبيل افراد نشست و برخاست مي‌کنيد؟ و او در پاسخ فرمود: به دليل اين که افراد سالم احتياج به پزشک ندارند، بلکه بيماران به طبيب نياز دارند. برويد کمي درباره اين آيه کتاب آسماني فکر کنيد که خداوند مي‌فرمايد: «من از شما هديه و قرباني نمي‌خواهم، بلکه محبت و بخشش و ترحم مي‌خواهم». رسالت من در اين دنيا اين است که گناهکاران را به سوي خدا بازگردانم. نه آناني را که گمان مي‌کنند عادل و مقدسند. از نظر مسيحا اين افراد کور بودند چون گمان مي‌کردند که مي‌بينند. آنها هم با خود استدلال مي‌کردند که اين عيسي بايد شياد و دروغگو باشد چون ما را که مي‌بينيم کور خطاب مي‌کند. عيسي مي‌گفت: «هر نهالي که پدر آسماني من نکاشته باشد از ريشه برکنده مي‌شود پس با آنان کاري نداشته باشيد. ايشان کورهايي هستند که عصاکش کورهاي ديگر شده‌اند. پس هر دو در چاه خواهند افتاد». عيسي اعتقادات خشک و ساختگي آنها را در هم مي‌شکست. پس آنها عيسي را بدعت گذار ناميدند.

«محبوب‏ترين انسانهاي تاريخ بشر، غالباً در مقاطع كوتاهي از زمان، در نظر اكثر مردم، منفورترين‏ها بوده‏اند. به ياد داريد در زندگي نوح و ابراهيم و لوط و موسي و داوود (ع) كه همگي از بزرگترين موجودات عالم بوده‏اند، همين بوده. يوسف در ميان برادرانش و مسيح و محمد و اكثر انبياء ديگر هم، در ميان مردمان خود، همين مقاطع را تجربه كرده‏اند.»                                             ايليا «ميم»

 

پيامبر گناهكاران؟!

چطور ممکن است خداوند با کسي باشد که شاگردانش از ميان افراد گناهکار و گمراه و شرور انتخاب شده‌اند؟ چطور ممکن است روح خداوند در کسي باشد که به مجلس رقص و پايکوبي رفته است؟… آنها مي‌ديدند که نشانه‌هاي عيسي همان چيزي است که در کتاب مقدس، درباره خدمتگزار منتخب خدا گفته شده ولي مي‌گفتند که عيسي همه نشانه‌ها را درباره خودش جعل کرده و ساخته است و اينها نشانه‌هاي طبيعي و خدادادي نيست. اما وقتي مي‌ديدند آن نشانه‌ها عين واقعيت است و واقعاً اثرگذار و ماندگار است، وقتي هيچ چاره ديگري در برابر قدرت خدا نداشتند، وقتي مستقيم‌تر با معجزه عيسي روبرو مي‌شدند و احتمال مي‌دادند که نکند اين همان مسيح باشد مي‌گفتند: عيسي خودِ شيطان است و شيطان رئيس شياطين است و خودش در او حلول کرده است. به همين دليل او داراي قدرت‌هاي شيطاني است و ارواح ناپاک و شيطاني را هم مي‌تواند از درون مردم براند و مردم را ظاهراً شفا بدهد و آنها را با نيرنگ و دروغ به روشنايي کاذب برساند. اما آنها متوجه تناقض بزرگي که در استدلالشان وجود داشت نبودند. اگر واقعا عيسي خود شيطان بود، بايد فرمانروايي‌اش را گسترش مي‌داد و ارواح شيطاني را به مردم وارد مي‌کرد نه آنکه آنها را از مردم براند. چطور ممکن است انساني شيطاني باشد اما محصول کارش خدايي و نزديک شدن به خدا باشد. عيسي گفت: «اگر من به وسيله روح خدا ارواح ناپاک را بيرون مي‌کنم پس بدانيد که ملکوت خداوند در ميان شما آغاز شده است. کسي نمي‌تواند حکومت را از چنگ شيطان بيرون بکشد، مگر اينکه نخست او را ببندد… هر کس به من کمک نمي‌کند به من ضرر مي‌رساند…

 هر گناهي ممکن است بخشيده شود مگر تحريف و بي‌حرمتي به روح القدس که هيچگاه بخشيده نخواهد شد نه در اين دنيا و نه در آن دنيا». عيسي فردي قانون شکن و نامطلوب شمرده مي‌شد. کاهنان يهود بارها او را آزمايش کردند و به همين نتيجه رسيدند. مثلاً وقتي آن زن زناکار را آوردند تا او دستور سنگسار وي را صادر کند اما او حاضر نشد به سنگسار شدن آن زن زناکار حکم دهد و گفت «بسيار خوب. آنقدر بر او سنگ بيندازيد تا بميرد. ولي سنگ اول را کسي بزند که خود تا به حال گناهي نکرده است» و آخر که همه جمعيت پراکنده شدند به آن زن گفت «من نيز تو را محکوم نمي کنم. برو و ديگر گناه نکن». چطور ممکن است خداوند رحمت و برکات خود را متوجه چنين فرد ظاهراً بدعت‌گذار و قانون شکني سازد. مسئله اين است که قضاوت‌ها و نظرات خدا بي‌نهايت حکيمانه و هوشمندانه است. خداوند يک نقطه از آسمان را نمي‌بيند تا درباره آسمان نظر بدهد. بلکه همه آسمان را، بي‌نهايت آسمان را مي‌بيند، گذشته ازلي و آينده ابدي آسمان را مي‌بيند. و همه نقشه‌هاي آسماني را هم در نظر مي‌گيرد آنگاه نظرش آشکار مي‌شود. از نظر کاهنان يهود، عيسي فردي شياد و کلاهبردار محسوب مي‌شد. شيادي که از همه قدرتهاي شيطاني برخوردار است و حتي مي‌تواند با نيروي شيطاني‌اش معجزه کند؛ او زنان را فريفته و اموال آنان و بعضي از شاگردان ديگرش را هم ربوده است؛ افرادي مانند يونا، همسر خوزا (وزير دربار هيروديس پادشاه، همان که عيسي او را روباه خطاب کرد) که از دارايي شخصي خود عيسي و شاگردانش را خدمت مي‌کرد. از نظر علما و بزرگان يهود اگر مي‌خواستند به زور خود را قانع کنند که اين شايد يک انتخاب الهي باشد عيسي بدترين و نامناسب‌ترين و اشتباه‌ترين انتخاب بود. اما از نظر خداوند عيسي بهترين، عالي‌ترين و استثنائي‌ترين انتخاب ممکن براي القا و دريافت روح خدا و اعلام نظرات خداوند بود. از نظر آنها عيسي فردي محسوب مي‌شد که از بدترين محل، از بدترين خانواده، با بدترين تولد، با گذشته‌اي سياه و مشکوک، برخاسته بود، بنابراين نمي‌توانستند درباره او مسيح بودن و پادشاه الهي بودن را بپذيرند اما وقتي با اشتياق و استقبال مردم مواجه شدند او را پيامبر کافران و دوست گناهکاران و بي‌دينان ناميدند.[2]

انسان موجودي خطاکار است. انسان در گناه و ضعف و رنج آفريده شد. پس اگر خداوند به ياد گناهکاران نباشد به ياد چه کسي مي‌خواهد باشد؟ اگر هم انسان‌ها پاک و مقدس باشند ديگر چه احتياجي به خدا دارند. اگر همه ما سالم باشيم ديگر چه احتياجي به طبيب داريم؟ همانطور که مسيح فرمود کسي که گمان مي‌کند مي‌بيند چه احتياجي به بينش الهي دارد؟ ما نمي‌بينيم و بايد به نابينايي خود معترف باشيم تا نگاه خداوند متوجه ما بشود. ما خوابيم و نبايد ادعاي بيداري کنيم تا خداوند بيايد و ما را بيدار کند. رنجوريم و خداوند بايد ما را از رنج و ناراحتي نجات دهد. نظرات يک نابينا درباره منظره‌اي که پيش روي اوست، چقدر اعتبار دارد و چقدر درست است. به همين اندازه نظرات بشر درباره منظره‌اي که از زندگي در پيش روي اوست، بي‌اعتبار است. اصل، نظر خداوند و خواست خداست. اگر خداوند چيزي را بخواهد و همه جهانيان نخواهند يا بخواهند فرقي نمي‌کند، همان که نظر اوست انجام مي‌شود…

«قضاوت انسان هميشه و بدون استثنا خالي از اشتباه نيست چون قضاوت كامل نياز به احاطه كامل دارد اما انسان بر هيچ چيزي احاطه کامل ندارد.»                      ايليا «ميم»

خداوند مثل انسان قضاوت نمي‌كند، قضاوت انسان به ظاهر است و قضاوت خدا به باطن

خداوند از ميان بزرگترين خانواده‌ها و ظاهراً مناسبترين افراد، در زمان شائول پادشاه، داود را انتخاب کرد. وقتي سموئيل نبي سراغ يسي پدر داود رفت تا ببيند اين منتخب خداوند براي پادشاهي کيست، ابتدا فکر کرد که شايد از ميان هفت پسر يسي، اين الياب باشد که مورد نظر خداوند براي پادشاهي است. اما خداوند فرمود «به چهره او و بلندي قدش نگاه نکن زيرا او کسي نيست که من در نظر گرفته‌ام. من مثل انسان قضاوت نمي‌کنم. انسان به ظاهر قضاوت مي‌کند اما من به باطن». به همين ترتيب يسي يک يک پسرانش را نزد سموئيل نبي آورد اما خداوند هر بار فرمود اين هم آنکه من مي‌خواهم نيست. اين هفت برادر از جنگاوران و افسران سپاه پادشاه شائول بودند. يسي گفت پسر ديگري هم دارم که از همه کوچکتر است اما او در صحرا مشغول چرانيدن گوسفندان است. وقتي او را آوردند سموئيل پسري شاداب و خوش‌قيانه را ديد که چشماني زيبا داشت. خداوند فرمود: «اين همان کسي است که من برگزيده‌ام. او را تدهين کن».

روح خداوند بر او نازل شد و از آن روز به بعد بر او قرار داشت. سپس سموئيل به خانه خود در رام الله بازگشت. شغل داود چوپاني و نوازندگي بود. از ميان ميليونها خانواده، خداوند بر خانواده يسي دست گذاشت و از هشت پسر او (مانند هشت پسر خانواده يوسف نجار، همسر مريم مادر عيسي) بعيدترين را انتخاب کرد، يعني داود را. اما دليل اين انتخاب چه بود؟ وفاداري داود به خداوند، اتکاء او به نام خداوند. پس اولين نشانه قدرت خداوند ظاهر شد. او که نوجواني بيش نبود، در برابر پهلوان بزرگ سپاه مقابل که به همه و به خداوند توهين مي‌کرد و کسي جرأت مقابله با او را نداشت ايستاد و گفت: «تو با شمشير و نيزه و زوبين به جنگ من مي‌آيي، اما من به نام خداوند قادر متعال يعني خداي اسرائيل که تو به او توهين کرده‌اي با تو مي‌جنگم. امروز خداوند تو را به دست من خواهد داد و من سرت را خواهم بريد، و لاشه سپاهيانت را خوراک پرندگان و درندگان صحرا خواهم کرد. به اين وسيله تمام مردم جهان خواهند دانست که در اسرائيل خدايي هست و همه کساني که در اينجا هستند خواهند ديد که خداوند براي پيروز شدن نيازي به شمشير و نيزه ندارد». آنگاه داود با يک سنگ کوچک که در فلاخن خود گذاشت پهلوان افسانه‌اي سپاهيان دشمن را از پاي درآورد. و کتاب مقدس مي‌نويسد که «داود در تمام کارهايش موفق مي‌شد زيرا خداوند با او بود». بله، خداوند حامي و پشتيبان خدمتگزار خود است.

و شائول که داود فرمانده سپاه او بود و بعد از مدتي خود به پادشاهي رسيد، انتخابي بر اساس معيارهاي بشري نبود. او به دنبال الاغ‌هاي گمشده پدرش مي‌گشت و چون آنها را پيدا نکرد نزد سموئيل نبي رفت تا بلکه پولي بدهد و جاي الاغ‌هاي گمشده را بداند. وقتي سموئيل، او را ديد خداوند به سموئيل فرمود: «اين همان مردي است که درباره‌اش با تو صحبت کردم. او بر قوم من حکومت خواهد کرد». وقتي سموئيل ‌شائول را از پادشاه شدنش باخبر کرد او در بهت و ناباوري گفت، ولي من از قبيله بنيامين هستم. قبيله ما کوچکترين قبيله بني‌اسرائيل است، خانواده ما هم در بين خانواده‌هاي آن قبيله کوچکترين است. چرا اين حرفها را به من مي‌گويي؟ حتي وقتي در بين مردم قرعه انداختند تا نظر خداوند براي انتخاب پادشاه معلوم شود وقتي که قرعه به نام شائول درآمد، شائول را پيدا نکردند. او از شدت ناباوري و تحير، خود را در ميان بار و بنه سفر پنهان کرده بود. وقتي او را پيدا کردند سموئيل گفت، اين است آن پادشاهي که خداوند براي شما برگزيده است. در ميان قوم نظير او پيدا نمي‌شود. پس روح خداوند بر شائول قرار گرفت…

 

«و پيامبرشان به آنان گفت: در حقيقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهي گماشته است. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهي باشد با آنکه ما به پادشاهي از وي سزاوارتريم و به او از حيث مال، گشايشي داده نشده است؟ پيامبرشان گفت: در حقيقت، خدا او را بر شما برتري داده، و او را در دانش و [نيروي] بدني بر شما برتري بخشيده است، و خداوند پادشاهي خود را به هر کس که بخواهد مي‌دهد، و خدا گشايشگر داناست.»

(بقره: 247)

من با تو خواهم بود

در واقع خداوند انسانها را حتي پيش از تولدشان انتخاب مي‌کند. منتخبين خداوند از ازل، از هزاران سال قبل از آنکه به دنيا بيايند متولد شده‌اند. مثلاً خداوند به ارمياء نبي مي‌فرمايد: «قبل از آنکه در رحم مادرت شکل بگيري انتخابت کردم. قبل از آنکه به اين جهان بيايي تو را انتخاب کردم و معلوم کردم تا در بين مردم جهان پيام‌آورم باشي». ارميا در پاسخ به خداوند مي‌گويد: الهي اين کار از من برنمي‌آيد من جواني کم سن و بي‌تجربه‌ام و خداوند مي‌فرمايد: «اينطور نگو چون به هر جايي که تو را بفرستم خواهي رفت و هر چه به تو بگويم خواهي گفت. از مردم نترس زيرا من با تو هستم و از تو محافظت مي‌کنم».

پس نظري که خداوند امروز مي‌دهد مربوط به امروز نيست بلکه اين نظر و اين خواست از ازل بوده و تا ابد هست. با قضاوت‌هاي سطحي بشر خيلي بهتر بود که خداوند يک امپراطور بزرگ براي اعلام پيام‌هاي خود برمي‌گزيد و بنابراين هيچ کس هم قدرت مقاومت در برابر او را نداشت و پيام خداوند هم فوراً به همه مي‌رسيد و در همه جا عملي مي‌شد اما چرا خداوند اين کار را نکرد؟ چرا فرعون را که بر همه چيز تسلط و کنترل داشت انتخاب نکرد و موسي را که مجرمي فراري محسوب مي‌شد انتخاب کرد؟ موسايي که به دليل فرار از جنايت، فرار از قتلي که مرتکب آن شده و بايد در قبال آن کشته مي‌شد، به سرزمين مديان فرار کرده بود. اگر فرعون انتخاب مي‌شد به حساب ما شايد همه چيز در يک روز تمام مي‌شد. تازه همه مصريان و بني‌اسرائيل و ملت‌هاي ديگر هم نجات پيدا مي‌کردند. اما اين قضاوت‌ها از نظر خداوند سطحي و بيهوده است. حتي خود موسي هم نمي‌توانست به اين راحتي قبول کند. گفت خدايا من کيستم که پيش فرعون بروم و بني‌اسرائيل را از مصر بيرون بياورم؟ و خداوند فرمود: «من با تو خواهم بود». باز گفت خدايا من هيچ وقت سخنگوي خوبي نبوده‌ام نه قبلاً و نه حالا که با من حرف زده‌اي بلکه لکنت زبان دارم. خداوند فرمود: «من به تو قدرت بيان مي‌دهم و هر چيزي را که بايد بگويي به تو مي‌آموزم».

اين چندان مهم نيست که جنس ني از چه باشد، يا اين که ني را از مرداب بيرون مي‌آورند و با آن فلوت مي‌سازند. مهم اين است که ني در دست چه کسي باشد؟ اگر او يک استاد فلوت زن باشد با آن ني يا حتي يک ني شکسته مي‌تواند زيباترين و خوبترين آهنگ‌ها را بنوازد اما اگر فلوت زن نباشد حتي اگر بهترين ني طلا و جواهرنشان دنيا را هم به او بدهي فرقي نمي‌کند. مهم اين است که آيا خدا با انسان هست يا نه؟ اگر خداوند با کسي باشد، او هر که باشد و هرچه باشد، نور و برکت و خوبي‌ها از او زاييده مي‌شود. او انتشار دهنده نور است. اما اگر با کسي نباشد، حالا هر کس که مي‌خواهد باشد، پادشاه يا زاهد صدساله فرقي نمي‌کند، نوري از او منتشر نخواهد شد. اگر جريان نور نباشد ‌همه لامپ‌هاي جهان از گرانترين تا ارزانترين‌ها يکي هستند اما اگر يکي از اين لامپ‌ها روشن شود، مهم نيست که برچسبي که بر آن زده‌اند چيست، همين که نور مي‌دهد، زندگي مي‌دهد، روشنايي و بينايي مي‌دهد همين کافيست. مهمترين چيز اينست که آيا خدا با کسي هست يا نه؟

از بين ميليون‌ها فرد يک مملکت، بعد از پادشاه کدام فرد است که از همه قوي‌تر است، از همه توانگرتر است، از همه اختيارات بيشتري دارد؟ معلوم است که کسي که پادشاه او را برگزيده تا چنين مقامي داشته باشد، کسي که پادشاه بيش از بقيه از او حمايت مي‌کند. در اين جهان هم کسي بزرگتر است که خداوند بيشتر با اوست. کسي بزرگتر و بالاتر است که خداوند خواسته باشد. کسي از رحمت و محبت خاص خداوند بهره‌مند است که خداوند او را انتخاب کرده. او هرکسي مي‌تواند باشد و غالبا کسي است که در قضاوت‌هاي بشري نمي‌گنجد. البته کدام بشر؟ زيرا بشر امروز قضاوت‌ها و نظراتش با بشر قرن‌ها پيش متفاوت شده است. اگرچه متکبران و انديشه‌هاي منجمد همچنان مانند قرنها پيش مي‌انديشند اما اکثر مردم به نظرات خداوند نزديک شده‌اند اگر چه به آن نرسيده‌اند. خداوند مي‌فرمايد «همانگونه که آبها درياها را پر مي‌کنند، زماني خواهد رسيد که درک و شناخت بزرگي خداوند جهان را پر خواهد ساخت». و نيز درباره آخر زمان خداوند مي‌فرمايد: «پس از آن روح خود را بر همه مردم (با ايمان و خداخواه)‌ خواهم ريخت. پسران و دختران شما نبوت خواهند کرد. پيران شما خواب‌ها و جوانان شما روياها خواهند ديد. در آن روزها من روح خود را بر غلامان و کنيزان شما نيز خواهم ريخت. علامت‌هاي عجيب از خون،‌ آتش و ستون‌هاي دود، در آسمان و زمين ظاهر خواهم ساخت. اما هر که نام خداوند را بخواند نجات خواهد يافت».

تدوين و بازنويسي: منصورون

www.ostad-iliya.org

کتاب آمین 1 « ایلیا یعنی خدا با من است »  را دانلود کنید

لینک‌های مرتبط:

درس های مبارزه بی خشونت,سایت هواداران استاد ایلیا میم رام الله,وبلاگ آمین1,وبلاگ آنتی کالت,وبلاگ دریچه نور,پایگاه معرفی جنبش های نوپدید دینی,وبلاگ ترویج راستی,مدافعان استاد فتاحی,درون کاوی,علم مبارزه,اسرار ماوراء,دیده بان ادیان و مذاهب,آمین3,سایت حامیان استاد ایلیا رام الله,پایگاه دیده بان ادیان و مذاهب,الگوی هستی,عصر اگاهی,پایگاه حامیان استاد فتاحی,خبرنویس آزاد,درباره ایلیام,ویکی پدیای فارسی,پیمان فتاحی,دالایی لاما,اوشو,کریشنا مورتی,سای بابا,اکنکار

روشهایی مانند تفکر خلاق-تفکر مفهوم‏ياب- دورانديش- قرينه‏اي- فراانديش- روش‏هاي تصميم‏گيري- تصميم‏سازي و تصميم‏بيني از تعالیم ایلیا رام الله می باشد , آموزش‏هاي عمومي ايليا «ميم» درباره حضور الهي , تجربه عشق الهي , احياء روح , انقلاب دروني , نور زنده , هدايت الهي و زندگي متعالي مي‌باشد , هماهنگ عمل کردن با روح و حرکت کائنات يکي از مهمترين توصيه‌هاي ایلیا میم است ,ایلیا بارها اشاره کرده است که «مسيح و مسح شدگان ديگر زنده‌اند و تعليم مي‌دهند» , تعداد شاگردان و پيروان استاد ايليا «ميم» به دهها هزار تن مي‌رسد , در بين پيروان و شاگردان ايليا از همه اقشار مردم ديده مي‏شود , از بعضي از شاگردان ايليا نيز توانايي‌هاي فوق العاده‌اي گزارش شده است , ايليا با هر دسته از مردم با روش متناسبي ارتباط برقرار مي‏کند , آموزش‌هاي ايليا «ميم» ابعاد متعددي دارد بطوري که در زمينه‌هاي مختلف زندگي انسان قابل تعميم است , موزش‌هاي ایلیا داراي سه جنبه ذهني , قلبي و روحي , ايليا تغييرات و نشانه‌ها را به شکلي تفسير مي‌کند که انگار در حال خواندن متن يک کتاب است , ديدگاه‌هاي ایلیا میم در موضوعات معمول زندگي مانند ازدواج , خانواده , حکومت , شغل مناسب , تغذيه , دين و غيره تفاوت زيادي با ديدگاههاي معمول دارد , ايليا «ميم» از اينکه در ميان دوستداران خود به يک بت مبدل شود دائماً گريخته است , ايليا «ميم» علاقه‏اي به آشکار شدن در بين جمع از خود نشان نداده است و شهرت و معروفيت را نوعي اسارت مي‏داند ,تعليمات الاهيسم در ايران و خاورميانه براي اولين بار توسط ايليا بيان مي‌شد , آشكارسازي جذابيت و عظمت تعاليم الهي و كلام خدا ,هنرهاي ماورايي , روش‌هاي NX , فنون باطني و طرق روح زايي چيزي نبود جز تفسير معنوي و كاربردهاي باطني ایلیا رام الله از كلام خدا,روش‌هايي که در دورۀ نجومي توسط پیمان فتاحی آموزش داده مي‌شد به هفت شاخۀ کلي تقسيم شده بود, الیاس رام الله ,فتاحی , ال یاسین , استاد ایلیا, ایلیا میم رام الله,الیا رام الله, رامالله, رام اللهیان


[1]در روايات آمده است: زمـانـى كـه قـائم (ع) قـيـام كـنـد كـسـانـى كـه گـمـانمـى شـود ازخـاندان او هستند از صف آن حضرت خارج مى شوند و كسانى كه به خورشيد و ماه پرستمى مانند به صف او در مى آيند.

[2] وقتيكه خدا مي‌دهد نمي‌پرسد:پسر كيستي؟ (مثل ترکی)

شيوه معرفتي ضاد و روش ملامتيون -ایلیا م رام الله

شيوۀ معرفتي ضاد و روش ملامتيون[1]

همانطور كه گفتم در مقاطعي از گذشته زيادي مذهبي شدم. از تعادل خارج و دچار نوعي مذهب گرايي افراطي شده بودم. موسيقي ام نوار قرآن بود. پيوسته ذكر مي‌گفتم. اين ذكر را چند صد بار و آن را چند هزار بار. اين را در فلان ساعت و آن را در ساعت ديگر. گاهي سجده هايم آنقدر طولاني مي‌شد كه خوابم مي‌برد. اما به دليل اتفاقاتي كه پيش آمد و تغييراتي كه در خودآگاهي ام رخ مي‌داد باز از اين حيطه خارج شدم. بعد از مدتي در فضاي غيرمذهبي كه سرشار بود از فرهنگ مدرنيزم و غرب و آمريكا فرو رفتم. بجاي نوار قرآن، موسيقي‌هاي كلاسيك غربي يا موسيقي‌هاي الكترونيكي يا موزيك ملل ديگر را گوش مي‌كردم. مصطفي اسماعيل و منشاوي [از قاريان معروف قرآن] جاي خود را به كيتارو و ونجليس دادند. در آن مقاطع وقتي دختر نامحرم مي‌ديدم، يا رويم را بر مي‌گرداندم يا سرم را پايين مي‌انداختم كه گناه نكرده باشم اما وقتي در ضد آن فرو رفتم تعداد زيادي دوست دختر داشتم كه با هم راحت بوديم [مربوط به حدود 14-13 سالگي تا 16 سالگي]. رابطه خاصي نداشتيم اما با هم جنگل و كوه مي‌رفتيم و مبناي حرفهايمان فقط آموزش‌هاي متافيزيكي بود. آنها را تشويق به ازدواج هم مي‌كردم. البته سن همه ما فاصله محسوسي با ازدواج داشت ولي مي‌خواستم كه دچار تصور غيرواقعي نشوند. تعداد زيادي هم پسر بود و مردان و زناني كه سن بعضي از آنها مثل پدربزرگ ها و مادربزرگ ‌ها بود. اين مسائل مربوط به سالها قبل از تعليمات انسجام يافته بود. اين جابجايي كه بارها و در فضاهاي مختلف اتفاق افتاد دلايلي داشت و يكي از مهمترين علل آن شيوه معرفتي ضاد بود كه به آن اضداد هم گفته مي‌شود.

اين يكي از روش‌هايي بود كه به طور جدي به آن گرايش داشتم و در الاهيسم باطني و آنچه از علوم باطني آموخته بودم وجود داشت. اين را از آن معلم بزرگ گرفته بودم ولي ديدم كه بسياري از اساتيد بزرگ جهان به آن عمل مي‌كنند. حتي خود روش ضاد هم همچنان در ناشناختگي مانده است و كمتر كسي از مطلعان باطني را مي‌يافتم كه از چگونگي و ظرايف اين طريقه اطلاعي داشته باشد. در فرهنگ متعارف باطني اين طريق كهن تا حدي شبيه به روش ملامتيون[2] است اما قدمت آن به قرنها قبل از ملامتيون باز مي‌گردد و در مواردي هم كاملاً متفاوت و بسيار هوشمندانه تر، خردمندانه‌تر و هدفمندتر از شيوه ملامتيون است. علاقه ام به روش ملامتيون به دليل همين شباهت نسبي بود. طريقه ضاد مي‌گفت از بديها فرار نكن بلكه بديها را مهار كن. وقتي تو چيزي را در خود پرورش مي‌دهي و فعال مي‌كني، ضد آن هم در تو پرورش مي‌يابد. هر چقدر قدرت تو بيشتر شود امكان ظلم تو هم بيشتر مي‌شود، هر چقدر بزرگتر شوي امكان خود بزرگ بيني و خودپرستي تو هم بيشتر مي‌شود. به هر اندازه فكر و خرد تو تواناتر شود امكان تحريف و توجيه گري هم رشد مي‌كند (…) پس فقط خوب بودن و داشتن صفات عالي كافي نيست بلكه بايد از اين هم گذشت و خوبي‌ها و بدي‌ها را مهار كرد و آنها را به احاطه درآورد. بايد از صفات خوب و بد گذر كرد تا نور ذات الهي كه در اصل عاري از هر رنگ و صفت است، شايد به ادراك در آيد. اين يكي از انديشه‌هاي طريقه ضاد است اما اصول ديگري هم دارد مثلاً مي‌گويد گاهي ضروري است كه ظاهر تو در تضاد با باطن تو و ظاهر تو بدتر از باطن تو باشد اما عكس اين را نمي‌پذيرد. مي‌گويد اگر خيلي دانايي گاهي هم لازم است خود را به ناداني و جهالت بزني.[3] اگر توانايي گهگاه ضروريست كه ناتوان و ضعيف نشان دهي. اگر آن سرّ را داري نبايد جز براي اهل آن آشكارش كني بلكه بايد طوري رفتار كني كه آن را نداري. اگر برخورداري از آن، لازم است گاهي تهي از آن بنمايي. اين طريقه كهن كه به نظر اساتيد باطني شيوه‌اي اصولي در زندگي اكثر انبياء بزرگ و ارواح بزرگ تاريخ بوده مي‌گويد گاهي انكار كردن بسيار مهمتر از تائيد كردن است…

فهم اين روشِ برخورد به رفتارهاي خاصي منجر مي‌شود كه دسته‌اي از اين رفتارها به رفتار و نظر ملامتيون شباهت دارد. بنابراين به جاي حرف زدن از طريقه اضداد از روش ملامتيون كه كمي به آن شبيه است مي‌گويم. چون اگر به اندازه كافي درباره آن توضيح ندهم خود اين مي‌تواند انديشه‌اي افراطي و عجولانه را باعث شود.

«كسي كه خود را پذيرفته، ديگر برايش مهم نيست كه ديگران او را قبول كنند يا نكنند.»

شيوه ملامتيون يا روش‌هاي مشابه آن در ميان بزرگان گذشته و بزرگاني كه در عصر حاضر مي‌شناختم داراي محبوبيت خاصي بود.[4] بيشتر بزرگاني كه در گذشته ملاقات كرده بودم باطنشان بسيار بزرگتر و زيباتر از ظاهرشان بود. آنها خود را به نحوي از چشم عموم پنهان مي‌كردند و سعي داشتند كه بركات حضورشان غيرمستقيم و مانند خورشيد در پشت ابرها به مردم برسد… بعضي از آنها را كسي بعنوان معلم و استاد نمي‌شناخت. يكي از اين بزرگان را كه در تهران زندگي مي‌كرد به عنوان ديوانه مي‌شناختند و از او دوري مي‌كردند و مي‌ترسيدند. اين فضايي بود كه خود او به وجود ‌آورده بود و همه چيز در كنترل خودش بود. با استفاده از اين قالب، ماموريت باطني خود را با آساني بيشتري انجام مي‌داد. گاهي به خانه اش مي‌رفتم. خانه اش در يك ساختمان نيمه كاره و خرابه بود. اما در اين خرابه موجودي بزرگ زندگي مي‌كرد كه عموماً از آن غافل بودند… معلمان بزرگي هم كه در نقاط ديگر ديده بودم در ناشناختگي زندگي مي‌كردند و آنهايي كه در دسترس بودند يا كارشان به پايان رسيده بود يا قائل بودند كه ماموريت روحي شان همين است. در قرون گذشته هم گرايش به ناشناختگي و شيوه‌هايي مانند ملامتيون در فرهنگ‌ها و ملل مختلف، با ساختارهاي كمي متفاوت، در زندگي اكثر ارواح بزرگ و بزرگان باطني ديده مي‌شد…

واقعاً افكار و قضاوت مردم در بارۀ ما چقدر مهم است؟ انسان تا چه حد براي مساعد كردن قضاوت مردم (دربارۀ خودش) تلاش مي‌كند؟… و اين روال هر چه بيشتر به انديشه‌هاي ملامتيون شبيه‌تر مي‌شد. ما از سرزنش ديگران نمي‌ترسيديم بلكه حتي آنان را وادار مي‌كرديم ما را سرزنش كنند. چند نفر از بچه‌ها را هم همراه كرده بودم. در آن زمان [دوازده سيزده سالگي به بعد] از اينكه ساختارهاي بستۀ فكري و انجمادهاي انديشه‌اي خود را مي‌شكستيم، احساس موفقيت مي‌كرديم. از اينكه قضاوت ديگران در بارۀ ما ديگر آنقدر تأثيرگذار نبود، دچار شعف مي‌شديم. سعي مي‌كرديم باطن مان بسيار خوبتر از ظاهرمان باشد. ظاهر خود را برحسب طيفي كه در آن قرار داشتيم زشت‌تر جلوه مي‌داديم. چند سال بعد نماز خواندن علني را هم ترك كرديم. آشكارا نماز نمي‌خوانديم و بلكه ترجيح بر اين بود كه تا آنجايي كه مقدور است در خفا نماز بخوانيم. بعضي از آشنايان به من توصيه مي‌كردند كه نماز بخوانم، روزه بگيرم و كارهاي ديگر. در حالي كه در همان جا و در جاي ديگري حديث و كلام خدا را تفسير مي‌كردم و انديشه‌هاي مذهبي را عمق مي‌دادم…

اين جريان فكري و عملي [ضاد] كه به ملامتيون شبيه بود، علل متعددي داشت و از آن جمله اين كه يكي از اصول اساسي تعالي و احياء روح در علوم باطني و يكي از روش‌هاي كليدي آن محسوب مي‌شد. در عين حال كه تو از اسارت افكار و قضاوتهاي ديگران رها مي‌شدي و اين اتفاق در تارهاي انرژي و كالبد روحي هم رخ مي‌داد، تمريني پيشرفته محسوب مي‌شد براي تجربۀ بيشتر اسرار و ارتباط با حيطه‌هاي ناشناخته و باطني. و اين ناشناختگي يكي از شرايط اصلي بسياري از آيين‌هاي باطني است…

از نظر اجتماعي ارتباط ما با طيفهاي مختلف مردم راحت‌تر و عميق‌تر برقرار مي‌شد. در ديدگاه دروني، اين، عاملي براي محك ايمان به خدا محسوب مي‌شود. اگر كسي به لااله الا الله معتقد باشد، اگر موحد باشد، او نمي‌تواند خدايان ديگري از جمله خدايي به نام قضاوت ديگران و تحسين و تقبيح خلق برايش مهم باشد. او نبايد از خداي ديگري به نام «مردم از تو راضي هستند» بترسد. نبايد به ديگران اميدي داشته باشد بلكه اميد او بايد تماماً بر خداوند بخشنده و مهربان باشد. نمي‌شود انسان در عين حال به چند تكيه گاه كه درمقابل هم قرار دارند تكيه كند. اگر تكيه اش به آسمان باشد، ممكن نيست كه بتواند به زمين هم اتكاء كند. اين دو ناقض همديگرند. ما نمي‌توانيم هم براي رضايت و خشنودي پادشاه عمل كنيم و در عين حال براي رضايت لشكريان او هم عمل كنيم بلكه اگر ما خدا را شاد كرديم مردم را هم شاد كرده ايم. مگر خداوند از عدالت، خوبي كردن و خدمت به مردم شاد نمي‌شود؟ اما كسي كه به پادشاه وفادار است بايد اين كارها را براي آن پادشاه يگانه و ابدي، براي مولايش خداوند انجام دهد…

در طول همين انديشه‌ها و بر اساس آنها ما كارهاي زيادي مي‌كرديم…

مثلاً يك بار در خيابان انقلاب چند تا از بچه‌ها چهار دست و پا راه مي‌رفتند. در خيابان وليعصر و بعضي جاهاي ديگر بعضي از كارورزان قدرتمند باطني را وادار كردم كه درباره مسائلي ظاهراً مضحك براي رهگذران سخنراني كنند.[5] البته قبل از شروع، خودم يك بار اين كار را كردم. آنها با اين كار دچار فشار زيادي شدند. بعضي از آنها به شدت قدرتمند بودند و شايد مشابه آنها در قابليتهايي مثل انرژي زايي و رويابيني و ارتباط روحي در ايران و چه بسا در دنيا وجود نداشت. برخي از آنها سالها بود كه شبانه روز تمرين [روح زايي و انرژي زايي] مي‌كردند و خودشان هم مستعد بودند. آنها خود را مثل كوههايي از قدرت مي‌ديدند اما به هر حال لازم بود كه اين كوهها دچار زلزله شوند و اين زلزله‌ها راحت اتفاق مي‌افتاد. مثلاً به آنها مي‌گفتم كه بروند درِ خانه‌اي و غذا بگيرند. البته به كسي مي‌گفتم كه وضعيت مالي و خانوادگي اش از بقيه بهتر بود يا اين كار به هر دليل برايش سخت‌تر بود. يا مي‌رفتند در يك مراسم خصوصي و غذا مي‌خواستند. اگر آنها را از آنجا بيرون مي‌كردند يا جواب رد مي‌دادند، اين، اتفاق بهتري محسوب مي‌شد. بعضي از آنها را كه بچه‌هاي مغروري بودند وادار مي‌كردم كه اداي گدا را در بياورند و اين برايشان شكننده بود. يك بار بلندگوي وانت دوره گرد را گرفتم و در بلندگو آواز خواندم و اين زماني بود كه مرا پيش از آن بعنوان يك مذهبي تمام عيار كه حتي نمي‌شود جلوي او موسيقي هم زمزمه يا به نامحرم نگاه كرد، مي‌شناختند. يك وقتي كفش‌هاي تا به تا مي‌پوشيدم و بعد بقيه مسخره مي‌كردند.[6] به خاطر قدرت بدني و بچه‌هايي كه نيرويم محسوب مي‌شدند در آنجا از ما حساب مي‌بردند اما كساني كه ما را مسخره مي‌كردند همان كساني بودند كه قبلاً از ما حساب مي‌بردند. گاهي با صداي بلند آواز مي‌خواندم، در وسط خيابان و در بين مردم و از اينكه احساس مي‌كردم قضاوت ديگران تأثير خود را از دست داده است حس مي‌كردم خودم هستم و رها شده ام.

قبل از اين به دليل آن حس مذهبي، شايد به خاطر ترس از خدا كه شديداً با ترس از قضاوت و نظر مردم آميخته بود از دخترها گريزان بودم. اما در اين مقطع آزادي خواهي دروني و رها شدن از افكار ديگران، بعضي از حركاتم حتي براي دوستاني كه در اين جريان همراهم بودند و خودشان هم از اينكارها مي‌كردند، شوك آور بود.

آن زمانها [احتمالاً مربوط به زمان چهارده يا پانزده سالگي است] به دليل بعضي از جلساتي كه در طبيعت و در بيرون شهر داشتيم حساسيتهايي بوجود آمده بود. ما را تهديد كرده بودند و تهديدها هم جدي بود. بنابراين مكان آموزشها را به بيرون شهر به كنار رودخانه و نزديك كوه منتقل كرده بوديم. مي‌گفتند دنبال شماها هستند و مي‌خواهند از شما مدرك پيدا كنند و بعد دستگيرتان كنند. مي‌گفتند ماموران امنيتي دارند از شما از فاصلۀ دور فيلم بر داري مي‌كنند. شايد هم اين فقط تصور آنها بود. اما اين را يك فرصت مي‌دانستم.

يادم است كه در وسط خيابان، كه نسبتاً هم شلوغ و پر رفت و آمد بود، يكي از بچه‌ها را كه آن زمان [حدود چهارده پانزده سالگي] دوست دخترم بود بوسيدم. ماشين‌ها بوق مي‌زدند… اين با توجه به اوضاع اجتماعي و شرايط حاكم بر آن زمان، شبيه به انتحار و خودكشي به نظر مي‌رسيد. بعضي‌ها كه از نظر ما اهل موضوع هم نبودند دنبال اين بودند كه علوم باطني را ياد بگيرند و به زعم خودشان از آن استفاده كنند. اين كارها باعث مي‌شد كه آنها هم از ما نااميد شوند و از ما دست بكشند و دنبال كار خودشان بروند. اين هم يكي از حسن‌هاي كار بود.[7]

چقدر خوب به تصور مي‌آيد. همين حالا كه دارم اينها را مي‌گويم دارم تصوير بدگويي‌ها و تحريف‌هاي بعدي كساني كه خود را دشمن ما مي‌دانند مي‌بينم. و مي‌بينم كه آنها از شنيدن اين حرفها خيلي خوشحال مي‌شوند اما بايد ديد كه نگاههاي خداوند چيست و خداوند داستان را چطور نوشته است، چطور پيش مي‌برد و چطور به پايان مي‌رساند.

www.ostad-iliya.org

لینک‌های مرتبط:

درس های مبارزه بی خشونت,سایت هواداران استاد ایلیا میم رام الله,وبلاگ آمین1,وبلاگ آنتی کالت,وبلاگ دریچه نور,پایگاه معرفی جنبش های نوپدید دینی,وبلاگ ترویج راستی,مدافعان استاد فتاحی,درون کاوی,علم مبارزه,اسرار ماوراء,دیده بان ادیان و مذاهب,آمین3,سایت حامیان استاد ایلیا رام الله,پایگاه دیده بان ادیان و مذاهب,الگوی هستی,عصر اگاهی,پایگاه حامیان استاد فتاحی,خبرنویس آزاد,درباره ایلیام,ویکی پدیای فارسی,پیمان فتاحی,دالایی لاما,اوشو,کریشنا مورتی,سای بابا,اکنکار

اسلام , مسيحيت , يهود , هندوئيسم و بوديسم ,تعامل (…) ميان اسلام و يهود و مسيحيت مي‌تواند بسياري از مسائل جهان امروز را حل کند ,ريشه اکثر مسائل جهاني در اختلافات ايدئولوژيک است ,نظريۀ برخورد تمدنهاي هانتينگتون ,نظريۀ ازدواج تمدنها ,راه اندازی اسلام مسيحي [مسلمانان مسيحي] , اسلام يهودي , اسلام آمريکايي و غربي و اسلام هندويي و بودايي و شرقي , اتهامات اداره ادیان و مذاهب وزارت اطلاعات به پیمان فتاحی ,لااله‌الاالله ,اساس دین الهی,به روايت ال ياسين , ایلیا میم مؤکداً گفته است که مذهبي و متشرع نيست , تعليمات ایلیا میم در راستاي احياء معنويت الهي و معرفت باطنيست , بيش از چهار هزار صفحه متن مکتوب در زمينه روش‌هاي علوم باطني و نظريه‌هاي بنيادي و کاربردي از ایلیا میم در دست مي‌باشد , ايليا بطرز چشمگيري ساده و معمولي است , اسم شناسنامه اي ايليا «ميم» پيمان فتاحي مي باشد , نقدو بررسی ایدئولوژی شیطانی اداره ادیان وزارت اطلاعات در اتهام زنی و تحریف استاد ایلیا رام الله پیمان فتاحی در برنامه هایی چون نقد و بررسی فرقه ایلیا رام الله , خواب و غذا و نفس كشيدن , نجات , روح , سرگردان , حيات , حقيقي , رهاننده , طبيب روح ات , طبيب الهي , آرامش روح , دردها , رنجها , ناراحتيهايش , شفا , آمين,آموزگار,بزرگ,تفكرعلم,تفكر,فرمول,ژنتيكي,دانايي,هوشمندي,انسان, روش‏هاي تفكر, تكنولژي, كيفيت, كيهان, روش‏هاي دانايي ,مقوله, اطلاعات حل مسائل, روش‏هاي سي و شش گانه تفكر, تعليمات ذهني, تعالي ذهني, آگاهي انسان, اتم, مولكول, سلول,   ساختار كهكشان, سياهچاله‏ها, موجودات, طبيعت,روش‏هاي الگوسازي,تصميم‏بيني,تصميم‏سازی,تصمیم‏داري,تصمیمم‏يابي, تصمیم‏شكني,تصميم‏زايي, حجم متراكم, آفرينندگي, پاسخ‏هاي بديع, استثنايي, متفكري خلاق, تفسير, صداها, دكترين هماهنگي, قرن حاضر


[1] منبع: فيلم گزارش مستند از زندگي ايليا «ميم»

[2] ملامتيون شامل طيفي از بزرگان معرفت و عارفان و اساتيد مي‌شود كه اعتقاد داشتند بايد خوبي ها و فضايل خود را از خلق پنهان كرد و بلكه بعد از اين پنهان سازي خوبي هاي باطني، ظاهر را چنان به ديگران نماياند كه قابل ملامت و انتقاد باشد. به همين دليل آنها طوري رفتار مي‌كردند تا مورد انتقاد و ترديد و بدبيني مردم قرار گيرند. آنها از اين طريق چند انگيزه را تامين مي‌كردند. با خودبيني كه بلاي عمومي و همه گير انسانهاست مقابله مي‌كردند، جلوي غرور خود را مي‌گرفتند، رياكاري و تظاهر و دروغ را در نطفه خفه مي‌كردند و از ظاهرگرايي و عمل براي جلب نظر غيرخدا پرهيز مي‌كردند. از نظر ملامتيون تلاش براي جلب تعريف و تمجيد خلق بسان زهري كشنده است كه مي‌تواند توحيد و خداپرستي آنان را مسموم و نابود كند. مولوي درباره فرعون همين را مي‌گويد كه فرعون از شكم مادرش فرعون نبود بلكه «او ز مدح خلق ها فرعون شد    كن ظليلا النفس و نا لا تسد». امام محمد غزالي مي‌گفت: «جائز است آدمي در ليوان شراب آب بخورد تا مردم بپندارند که او شراب مي‌خورد و اعتقادشان از او سلب بشود و درحق او مدح نگويند و او را مذمت کنند و دور او را خالي کنند و به او ارادت نورزند». يك اعتقاد بر آن است كه ملامتيون همان كساني هستند كه درباره شان گفته شده «اوليايي تحت قبايي لا يعرفهم غيري» و برخي از ملامتيون به تاكيد بر اين آيه «و لا يخافون لومه لائم» (مائده 54)  استناد مي‌كنند كه مي‌فرمايد «ايشان از ملامت هيچ ملامت گري [در راه عشق و ايمان خود] باكي ندارند». روش هاي مشابه با ملامت گري در فرهنگ هاي باطني مختلف ديده مي‌شود. روش هايي مانند ناشناخته زيستن در شمنيزم يا زيستن به نور دروني يا طريقه ضاد در الاهيسم، همگي مشابه روش ملامتيون هستند. در هند و چين و ژاپن و در ميان ريشي ها، بوداها، سامورايي هاي اصيل و اساتيد بزرگ ذن نيز گاهي اين روش بعنوان يك شيوه اصولي مورد استفاده قرار گرفته است. بعنوان مثال يكي از اساتيد بزرگ به نام تاج الدين بابا براي پناه بردن به قالب ناشناختگي و اجراي رسالت روحي خويش، خود را به ديوانگي مي‌زند. در خيابان لباسهايش را در مي‌آورد و به افراد حمله مي‌كند. پليس او را دستگير مي‌كند و به بيمارستان رواني تحويل مي‌دهد و او به مدت هجده سال از اين طريق به فعاليت هاي خود ادامه مي‌دهد و صرفاً با معدودي از شاگردان خود كه بعدها ايشان از بزرگترين اساتيد شرق مي‌شوند، ارتباط دارد. يا اوپاسني و شيردي بابا كه از استادان معروف باطني بوده اندكه بعدها شهرتي جهاني يافتند. ايشان از طريق كتك زدن افرادي كه به آنها نزديك مي‌شدند سعي مي‌كردند قالب ناشناختني را براي خود حفظ كنند. برخي از محققان اعتقاد دارند كه اتخاذ شيوه ناشناختگي كه مشابه روش ملامتي است يكي از اركان اصلي زندگي اكثر انبياء بزرگ و از جمله حضرت موسي (ع)، عيسي، الياس و بقيه بوده است و معتقدند كه اين افراد سالهاي زيادي را به اين شيوه زيسته اند. البته نبايد فراموش كرد كه شيوه هايي مانند ملامتيون يا ضاد يا ناشناخته زيستن هميشه مورد انزجار و تقبيح مبلغان اديان بوده است و كتب متعددي در تقبيح و انحرافي بودن اين شيوه نگاشته اند. (تلخيص)

مشايخ اين قوم گويند آدم ابوالبشر و همه انبياى عظام ملامتى بوده‏اند و پيوسته مورد اعراض خلق و اعتراض آنان واقع مى‏شدند، چنان‏كه رسول اكرم صلى‏اللّه عليه و آله وسلم پس از بعثت گرفتار طعن و ودق منكران و مشركين شد، و اغلب آنان او را كاذب و كاهن و شاعر و مجنونش خواندند، و هزاران نسبت نارواى ديگر نيز بدو دادند، اما او از حال خود نگرديد و آنى و لحظه‏اى هم از امر خداى‏تعالى غافل نشد. بنابراين ملامت غذاى دوستان خداست و مشرب اولياى اوست. (شرح اصطلاحات تصوف)

[3] هيچكس بخوبي يك مرد عاقل نقش نادان را بازي نمي‌كند.- مثل اسکاتلندی

[4] اول ملامتى كه در جهان بود آدم بود، و اگر حقيقت مى‏خواهى اول ملامتى‏اى حضرت جلت بود، زيرا كه اعتراض اول بر حضرت جلت كردند؛ «اتجعل فيها» آنگه گفتند «من يفسد فيها». عجب اشارتى است اينكه بناى عشقبازى بر ملامت نهادند.

عشق آن خوش‏تر كه با ملامت باشد      آن زهد بود كه با سلامت باشد

(مرصاد العباد)

[5] رفتارهاي ساختار شكن اصيل و تعليم دهنده علاوه بر ويژگي ساختار شكني، واجد ويژگي‌هاي خاصي هستند كه آنها را از ساختار شكني‌هاي پوچ ممتاز مي‌كند. اين رفتارها همگي از وجود يك هوشمندي و درايت عميق و برتر از سطح معمول حكايت مي‌كنند. گويي حقيقت در اين گفتارها و رفتارها از زاويه‌اي ديده شده كه با وجود در دسترس بودن و قابل فهم بودن، براي ديگران قابل تشخيص نيست. وجود خلاقيت از ديگر عناصر اصلي رفتارهاي بزرگان باطني است كه تكراري و تقليدي نبودن يك وجه بارز آن است. ويژگي ديگر، راهبردي و تعليم دهنده بودن آنهاست. اگر صرفاً رفتارها و گفتارهايي خلاقانه و زيبا يا عجيب بود و با اصول و قوانين بنيادي باطن انسان هماهنگي نداشت صرفاً بعنوان يك نوآوري غيرمفيد يا در نهايت بي ضرر ممكن بود مورد استناد قرار بگيرد. اما در درون همه اين رفتارهاي عجيب، منطقي راهبرنده و تعليم دهنده وجود دارد. سمت و سويي كه اين رفتارها نشان مي دهند علاوه بر اعجاب شان حاوي هدايت و تعليم براي روح انسانند.

[6] گاهی اساتید باطنی خودشان زمینه ملامت شدن را برای خود فراهم می کنند. گویی ملامت خلق مانند ردایی است که آنها خود را با آن می پوشانند و از چشم خلق پنهان نگه می دارند. آنها گاهی برای انجام آن دست به اعمالی غیرقابل پیش بینی و حتی عجیب و ساختار شکن می زنند. «هارون الرشيد ميخواست كسي را براي قضاوت بغداد تعيين كند. همه اطرافيانش گفتند: براى اين كار كسي جز بهلول صلاحيت ندارد. بهلول را خواست و قضاوت را به وى پيشنهاد كرد. اما او نپذيرفت. از هارون الرشيد اصرار بود و از او انكار.  ولي در نهايت بهلول يك شب مهلت خواست تا فكر كند. فردا صبح خود را به ديوانگى زد و سوار بر چوبى شده و در ميان بازارهاى بغداد مى دويد و صدا مى زد دور شويد، راه بدهيد اسبم شما را لگد نزند. مردم گفتند: بهلول ديوانه شده است! به هارون الرشيد خبر رساندند و گفتند: بهلول ديوانه شده است. گفت: او ديوانه نشده ولي دينش را به اين وسيله حفظ كرد تا در حقوق مردم دخالت نكند».

در آموزشهاي شمنهاي مكزيك هم رفتارهاي ملامتي گون ديده مي‌شود. رفتارهايي توام با سختي ها و ناملايمات كه به نظر مي‌رسد وجه كنترل و تربيت نفس و از سوي ديگر ناشناختگي در آنها بشدت موج مي‌زند. بطور مثال كاستاندا در طول يك سال در قالب يك كارگر بنام حوئه كوردوبا در يك همبرگر فروشي كار مي‌كرد. درطول اين مدت هرگز كسي او را نشناخت و مدتها بعد او در مصاحبه‌هايش به وجود اين قالب كه براي هدفي سالكانه انتخاب شده بود اشاره كرد.

[7] اتخاذ رفتارهاي نامتعارف از سوي اساتيد باطني يكي از شيوه‌هاي اساسي براي به ميدان كشيدن و محك زدن شاگردان است. وجهي از اين پديده، اتخاذ و بروز رفتاريست كه در قالب آن رفتار، يك شخصيت بزرگ باطني نه تنها اجازه نمي‌دهد كه مقام و بزرگي اش براي ديگران آشكار شود، بلكه رفتاري پيشه مي‌كند كه عكس آن براي كساني كه با او در ارتباطند مسجل شود. ردپاهايي گوناگون و در حوزه‌هاي جغرافيايي و فرهنگي متفاوت درباره موضوع خودانكاري وجود دارد. در فرازهاي گوناگوني از تاريخ زندگي اساتيد با رفتارهايي مواجه مي‌شويم كه با معيارهاي ظاهري، ناخوشايند و دفع كننده شاگردان بوده است.

اين رفتارها عموماً داراي سه وجه اصلي‌اند. اول ‌آزمون شاگردان و غربال كردن شاگرداني كه استعداد و شايستگي كافي را ندارند؛ دوم جلوگيري از جمع شدن شاگردان دروغين (مگسان گرد شيريني) و سوم تمريني براي تاديب و كنترل نفس سالك است.

يك روش در اين خودانكاري،‌ استفاده از توريه است. توريه «صحبت‌ها و رفتارهايي» است كه امكان برداشت دوگانه‌اي از آنها وجود دارد، ظاهر آنها يك پيام دارد در حاليكه عمق معناي آنها چيز ديگري است.

از جمله موارد ديگر كه مورد استفاده ملامتيون قرار داشته استفاده از افعالي است كه در نظر مردم قبيح بوده اما قبح شرعي و ديني ندارد. بطور مثال پوشيدن لباس كثيف و بدبو يك فعل حرام نيست اما چيزي است كه در نظر مردم نه تنها منكر محسوب ميشود بلكه عموماً معيار نظردهي درباره افراد هم قرار مي‌گيرد. دسته ديگر از اين تدابير شامل اعمالي بودند كه به نفس فرد لذت نمي‌دادند بلكه آن را دچار شكست كرده و افراد بيروني را از فرد فاعل ان عمل دلزده مي‌كرد، اما قبح شرعي يا كراهت داشت يا از اين نظر مشكوك بود.

اصطلاحات مى، ميكده، پير مغان، مغ بچه و يا ذكر كليسا در برابر مسجد، و راهب در مقابل واعظ و انتقاد رياكارى و زهد فروشى و ترجيح باده گسارى بر طاعت ريايى آثارى است كه از روش ملامتى و قلندرى در شعر فارسى رسوخ يافته است. در شرق هم اين روش بطور گسترده‌اي توسط اساتيد باطني بكار گرفته مي‌شد.

کتاب تعاليم در يک نگاه- به روایت شاگردان ایلیا م

کتاب تعاليم در يک نگاه

به روايت ال ياسين

كتاب تعاليم حق که عمدتاً شامل بازنويسي بخشي از سخنراني‌هاي ايليا «ميم» در سن 23 سالگي مي‏باشد، قسمتي از تعاليم عمومي و آشكار ايشان محسوب مي‏شود.

مهم‏ترين و كليدي‏ترين مفاهيمي كه در كتاب تعاليم حق بيان شده است عبارت است از تسليم الهي و خدمت به خداوند به عنوان عامل اصلي رستگاري و خوشبختي انسان؛ آمدن روح خدا به زندگي انسان بعنوان عامل اصلي هدايت و تعليم و رهايي؛ زنده پرستي و ترك مرده پرستي، عشق الهي و عاشقانه زيستن در حضور خداوند بعنوان طبيعي‏ترين و متعالي‏ترين شيوة زندگي انسان؛ مكر‌هاي شيطاني، فريب‌هاي نفساني و موانع هدايت الهي بعنوان عوامل محروميت انسان از نور و روح و حضور خداوند و مانع تحقق زندگي حقيقي انسان؛ توهم زدايي و ذكر نام خداوند بعنوان ريسمان و كليد ارتباط الهي.

با اينحال جوهر اصلي تعاليم حق (و تعاليم عمومي ايليا «ميم») رامي‏توان در مفهوم «تسليم الهي» بيان كرد. در فرمايشات ايليا «ميم» اين مطلب به شكل‌هاي مختلفي بيان شده است.

«تسليم باشيد تا رستگار شويد.. تسليم خداوند باشيد تا از روح خداوند برخوردار شويد…

(در جاي ديگر) تسليم خداي زنده باشيد تا زنده شويد و زندگي حقيقي را بيابيد…

الهي ‏‌اي كه با مني تسليم و خدمتگزارم و در روز و شب تو را مي‏خوانم…»

تمثيل‏هايي كه در كتاب تعاليم حق بيان شده است ترسيم كنندة واقعيات وضعيت انسان، تداوم وضعيت مرگبار كنوني و راه حل‌هاي اصلي انسان براي خروج از وضعيت ويرانگر موجود مي‏باشد. همچنين در اين تمثيل‏ها تصويري زنده و گويا از ارتباط انسان با خدا و رابطة خدا با انسان ارائه شده است. اين تمثيل‏ها به شيوه‏اي ساده و مؤثر توانسته‏اند مفاهيم مذكور را به شنونده منتقل كرده و لااقل چشم شنونده را بر وضعيت موجود و مطلوب خود باز كنند.

كتاب تعاليم حق را مي‏توان بستر و زمينة اصلي درك و ورود به ديگر تعاليم ايليا «ميم» دانست. بنابراين مي‏توان آن را به عنوان مبنا و پاية تعليمات ايليا به حساب آورد. خواندن تدريجي كتاب تعاليم حق يكي از تأكيدات استاد براي فهم تعليمات باطني بوده است. گزارش‌هاي متعددي از خوانندگان مختلف اين كتاب نقل شده است كه همة آنها حاكي از تأثير گذاري مطالب كتاب در تغيير فهم و آگاهي و نيز دگرگوني در بينش‏ها و انديشه‏ها و تغيير در حوزة ارتباط الهي افراد مي‏باشد. اغلب خوانندگان اين كتاب عنوان داشته‏اند كه با هر بار خواندن كتاب به درك مفاهيم تازه‏اي دست يافته‏اند و حضوري زنده و جاري را در آن تجربه كرده اند. [1]

«تسليم باشيد و خود را براي برخورداري از روح خدا و تجربه حضور خدا آماده سازيد. خداي زنده را بپرستيد تا زنده شويد و خداي زنده را بيابيد و زندگي يابيد.»

« تنها، خداي يگانه و زنده و حاضر را بپرستيد و براساس حضور يگانه او زندگي كنيد. به عهد الهي وفادار بمانيد و در روز و شب خدا را بخوانيد و عهد خود را با خداوند تجديد نماييد. با تمام وجود خود اعتراف كنيد الهي تسليم‏ام و تسليم الهي را تحقق بخشيد.»

« تسليم خلاصه عهد ياران خداست و خود، عصاره تعاليم حق است … تسليم، عهد بالاروندگان و اصحاب حق است و هدايت‏يافتگي و روشن‏شدگي، و برخورداري از روح الهي جز به آن ميسر نمي‏گردد.»

« تسليم راز يگانگي و اتصال با هستي لايتناهي الهيست و شناخت خداوند از طريق آن حاصل مي‏شود. تسليم شدگان به اتصال و اتحاد الهي نايل مي‏شوند و آنان در حضور الهي ذوب مي‏شوند، فنا مي‏گردند و تا ابد بقا مي‏يابند.»

لینک‌های مرتبط:

سایت هواداران استاد ایلیا میم رام الله,وبلاگ آمین1,وبلاگ آنتی کالت,وبلاگ دریچه نور,پایگاه معرفی جنبش های نوپدید دینی,وبلاگ ترویج راستی,مدافعان استاد فتاحی,درون کاوی,علم مبارزه,اسرار ماوراء,دیده بان ادیان و مذاهب,آمین3,سایت حامیان استاد ایلیا رام الله,پایگاه دیده بان ادیان و مذاهب,الگوی هستی,عصر اگاهی,پایگاه حامیان استاد فتاحی,خبرنویس آزاد,درباره ایلیام,ویکی پدیای فارسی,پیمان فتاحی,دالایی لاما,اوشو,کریشنا مورتی,سای بابا,اکنکار

متفکر بزرگ ایلیا رام الله , پیمان فتاحی, شاهدان ایلیا ,جهانی شدن شهادت ها, گروههای حامی ایلیا, چهارمين دستگيري پیمان فتاحی, چهارمين دستگيري ایلیا رام الله, مستند تصویری و اسناد مکتوب ,  دفاع از معلم بزرگ ایلیا, حقانیت ایلیا,کانون شاهدان جهانی حق»  , ظلم ها را افشا می کنیم , سرکردگان و رهبران ظلم و فساد در ایران, فضای سایبر,رسانه های عمومی,گروه های حامی ایلیا, شکنجه گاههای  ایران  ,دفاع از حق و حقیقت ,شکنجه و زندان, استاد الیاس رام الله, الیاس رام الله, جریان های نوپدید دینی, پیمان فتاحی,ایلیا رام الله,رامالله,ایلیا م رام الله, ا.م.رام الله,جمعیت الیاسین,الیاس رام الله, راماله, ایلیا رام اله, رهبر جمعیت ال یاسین, ایلیا میم رام الله,آسیب شناسی عرفانهای نوظهور در ایران,تصویر معلمین بزرگ معنوی ,دالایی لاما, پالجی (بنیانگذار جنبش بین المللی اکنکار) ,ایلیا «میم»  رام الله, هارولد کلمپ, لی هنگ جی , سایی بابا, اشو راجنیش, پائولو کوئیلو, ماهاریشی,کتابهای تهاجمی و تخریبی , پشتیبانی سازمان تبلیغات اسلامی , حوزۀ علمیۀ قم ,روزنامۀ کیهان , تحریف و سیاه نمایی, در بارۀ اساتید بزرگ تفکر , معنویت ,اساتید و معلمان جهانی ,اساتید معنوی و معلمان عصر جدید, جنبش های نوظهور معنوی,عرفان حقیقی و عرفان های کاذب


[1] فرستاده خدا (ص): آيا شما را از بخشنده ترين بخشنده خبر ندهم ؟خداوند بخشنده ترين بخشنده است . و من بخشنده ترين فرزند آدم هستم و بعد از منبخشنده ترين شما ، مردى است كه دانش را آموزش دهد و از اين راه دانش او پخش شود . او در روز قيامت به تنهايى همچون يك امّت برانگيخته مى گردد و نيز مردى كه در راهخداوند عزوجل جانبازى كند تا كشته شود.

منشور دفاعی اِل یاسین (پیروان معلم بزرگ تفکر ایلیا «میم») – بیانیه 19

بیانیه شماره 19

(منصورون. حامیان ایلیا «میم». حافظان ایلیا «میم»)

(بخش دوم)

 

منشور دفاعی اِل یاسین (پیروان معلم بزرگ تفکر ایلیا «میم»)

1-    شناسايي دشمنان: اولين واكنش به دشمن، شناسايي كامل اوست.

بنابراين، بجاي برخورد با دشمن، ابتدا او را شناسايي كنيد. اين شناسايي شامل همۀ نقاط ضعف و قوت، گذشته، روابط، حساسيتها، انحرافات و خلافكاري ها،‌ فاميل و مسائل فاميلي، آدرس ها و بطور كلي مختصات دقيق عيني و غيرعيني او مي شود اما مهمتر از شناسايي دشمن، شناسايي كامل و دقيق اربابان و فرماندهان پيدا و ناپيداي اوست كه در اينجا هم، اربابان و فرماندهان ناپيداي نفاق و منافقين، بسيار مهم تر از جلو پرده ها هستند. بنابراين شناسايي دشمن شامل دو اولويت است: اولويت اول شناسايي سلسله مراتب دشمن و بويژه اربابان بزرگ و پشت پردۀ اوست و اولويت دوم شناسايي كامل عيني و غيرعيني خود دشمن. شناخت دشمن می بایست آنقدر کامل شود که با شناخت خود همانند شود. قدم هاي بعدي، كاري تخصصي و كارشناسي است و بنابراين نياز به تصميم و واكنش كارشناسان امور یا اتاق های فکر مرجع دارد. از سوي ديگر در حالي كه بايد دشمن را بشناسيم اما نبايد بگذاريم دشمن ما را بشناسد. كاري كنيم كه دشمن نتواند ترسيم و محاسبه اي واقعي در بارۀ ما داشته باشد؛ براي اين منظور از فنون ناشناختگي بهره ببريم. (توضيح بيشتر در ضميمه منشور)

2-     مسائل را به فرصت ها تبديل كنيد:  هر مسئله اي را به امكانات خلاق مبدل كنيد. حتی زباله ها را هم می شود بازيافت كرد و از آن انرژي گرفت.

هر حمله، فشار، نقد و تخريب را يك فرصت تلقي كنيد و آن را به بهترين امكاني كه مي توانيد تبديل كنيد. نبايد هيچ چيز را هدر داد. همانطور که زباله ها را مي شود بازيافت كرد می توان توهین ها و دروغ های دشمن را بازیافت و به ضربات سنگینی بر علیه او تبدیل کرد. در سالهاي گذشته ما تلاش كرديم همۀ فشارها و تخريب ها را به مواد اصلي و اوليۀ كتابها، فيلم ها، ضدفيلم ها و ضد تحريف هايي كه در بارۀ معلم حق و تعاليم حق ساخته شده است بدل كنيم. تلاش كرديم همۀ ضربه ها را از طريق فرآوري در فيلم ها و كتابها و استراتژي هاي جديد به قوۀ محركه و به خود حركت تبديل كنيم. سنگهايي را كه القاعدۀ فرهنگي به سوي ما پرتاب كرد جمع كرديم و از آنها طلا و فلزات گرانبها را استخراج كرديم. ژاپني ها از لجنزار براي پرورش و صادرات قورباغه استفاده مي كنند و در كنار آن لجن درماني را براي برخي بيماران انجام مي دهند. فاضلاب ها را براي توليد الكتريسيته و غني سازي خاك هاي كشاورزي بكار مي برند. از زهر مار و گزندگان ديگر قويترين داروها تهيه مي شود و همۀ اينها به ما يادآوري مي كند كه اصل تبديل را هرچه بيشتر و كاملتر در بارۀ‌ فشارها، مسائل و هر چيز ناخوشايندي بكار بگيريم. ما نبايد حتي يك كلمه يا يك حركت دشمن را از دست بدهيم. سبک تبدیل یکی از تأکیدات همیشگی استاد بوده است که بویژه در روش های تفکر و مبارزه به کرّات بیان شده است. بنابراین باید مشکلات را به مسائل و مسائل را به امکانات و فرصتها و نیروهای جدید مبدل نماییم. جهان بر ضد ایدئولوژی و آیین پلید دایره مذاهب است. جهان و قدرت جهانی با حق است بنابراین ما در این تبدیل و کیمیاگری حمایت جهانی را با خود خواهیم داشت اگر فرآیند تبدیل با مهارت و هنرمندانه انجام شود. (توضيحات بيشتر در ضميمۀ منشور ذكر شده)

3-    فرمول ها را با استفاده از سخت افزار قلم بكار بگيريد: با هر مسئله و مشكلي مواجه مي شويد فوراً آن را بنويسيد و با استفاده از فرمول متناسب حل كنيد.( به اين كار مي گوييم سخت افزار قلم)

وقتي با فشارها و مسائل روبرو مي شويد آنها را بنويسيد و حداكثر شناسايي را نسبت به آنها انجام دهيد (شناخت مسئله). سپس با رجوع به الگوها و فرمول هاي حل مسئله آن را حل کرده و تبديل به فرصت ها و امكانات طلايي كنيد. ساده ترين فرمولي كه در دست داريم روش سه دهم و سپس، هفت دهم است. همچنين اگر لازم است مسائل را تحليل كنيد به الگوهاي تارزدايي عنكبوت و الگوهاي مشابه مراجعه نماييد. در برخورد با فشارها، واكنشي و هيجاني عمل نكنيد بلكه حداكثر تدبير و تفكر را بكار ببريد كه لازمۀ آن استفاده از قلم و فرمول ها است. بعد از نوشتن مسائل و حل و تبديل آنها نمونه اي از اين گزارش ها را براي استفاده در كتابها، فيلم ها و ضدفيلم هاي بعدي به مراجع مربوطه تحويل دهيد تا مراحل ديگري از تبديل در بارۀ‌ آن انجام شود.

هر مسئله ای و هر حمله ای باید با استفاده از فرمول های مربوطه (بعد از مرور فرمول ها) برای واکنش دهی، برنامه ریزی شود (قاعدۀ‌ برخورد فرمولي). هر گونه واکنش هیجانی و احساسی یا واکنش کور و برنامه ریزی نشده مطلقاً ممنوع است.

4-     پرهيز از جدل: از جدل با مخالفان و دشمنان پرهيز كنيد همانطور كه از مصرف سيگار پرهيز مي كنيد. بحث و جدل بيهوده تا حدي ارضاء كننده و تسكين بخش نيازهاي تفكري و هويتي انسان است همانطور كه سيگار تأثير بسيار مخرب اما تا حدی تسكين بخش دارد. جدل كردن مانند سفره انداختن بر شنزار روان است. زمان و انرژي خود را در كارهاي غيرموثر و غير تعيين كننده هدر ندهيد. بحث و جدل غیر اصولی و غیرتعیین کننده یکی از روزنه های هدر دادن زمان و نیروی مبارزه است. بحث های تعیین کننده و مناظره های کلیدی اگر در شرایط عادلانه و همراه با مستند سازی و ماندگارسازی انجام شود به احتمال بیشتر هماهنگ است.

5-     در تله گير نيفتيد: عمدۀ ضربه ها و مسئله سازي ها صرفاً سناريوهاي دايره مذاهب است بنابراين وارد بازي ها و تله هاي دايره مذاهب نشويد.

نگذاريد دشمن با شما بازي كند بنابراين در قدم اول وارد بازي هاي رنگارنگ و گوناگون دایرۀ مذاهب كه ماهيت همۀ آنها يكسان است نشويد. حتي بازيهاي سالم و بي خطر هم با دشمن نكنيد چون نيات و دشمني هاي او راهبرد كنندۀ او هستند و قطعاً در اين بازيهاي بظاهر سالم چند زمانه، ضربه هايي طراحي شده است. اگر ناخواسته به بازي وارد شده ايد فوراً بيرون بياييد و نگذاريد دشمن با شما بازي كند. هر حركت دشمن حيله گري مانند دايره مذاهب را يك تله و ضربه فرض كنيد و طوري رفتار نكنيد كه او مي خواهد. نگذاريد دشمن شما را به دنبال خود بكشد. سناريوي او را دنبال نكنيد بلكه به بهترين شكل ممكن سناريوي دشمن را به هم بريزيد و در بهترين زمان سناريوي خوب را غالب كنيد.

6-    وادار كردن دشمن به انكار: بگذار دشمن دروغ هایش را بگوید و شخصیت دروغگویش را نشان دهد.

وقتي دشمن واقعيت هاي مسلم و آشكارنشده را انكار می كند، خود را در باتلاقي بلعنده گرفتار مي سازد. بنابراين وقتي مي بينيم كه دشمن در حال انكار واقعيت مسلم و قطعي است نبايد فوراً واكنش مخالف نشان بدهيم بلكه مي بايست انكار و در واقع دروغ و تحريف هاي او را مستند كنيم و از اين استنادها كه دال بر دروغگويي و بي اعتباري دشمن است در كتابها و فيلم ها و ضدفيلم ها استفاده نماييم. بايد بگذاريم دشمن در چاهي كه به دست خودش حفر مي كند گرفتار شود. بايد به او ميدان داد تا شخصيت دروغگو و تحريف گر و حقه باز خود را بروز دهد و آنگاه در زمان طلايي و هنگامي كه راه عقب نشيني ندارد، دروغ هاي او را بطور گسترده و پرتكرار افشا كرد. مخصوصاً بوسيلۀ فيلم ها و ضدفيلم هاي كوتاه و با حمایت غیرمستقیم رسانه های قدرتمند. باید به دشمن فرصت آن داده شود تا خودش را یا از طریق عواملش حداکثر دروغ و تحریف را ارائه دهد و سپس طی پروژه های پازلی، بی اعتباری و دروغگویی دشمن را به همگان و برای همیشه نشان داد.

7-     تله گذاري و بازي سازي: براي دشمن شرور تله بگذاريد، سناريوهاي هوشمندانه طراحي كنيد و او را به بازي بگيريد. اگر به دنبال دشمن برويد شكست شما تضمين شده است و اگر دشمن را به دنبال خود بكشانيد به سمت پيروزي مي رويد. دشمن شرور و ظالم را به آزمايشگاه انواع تله ها و فرمول ها و بازيهاي خود مبدل كنيد. آنها را مانند موش هاي طاعوني بكار بگيريد و هوشمندانه ترين و هماهنگ ترين سناريوها را روي آنها امتحان كنيد.

8-    مستند سازي : زندگي مبارزه اي خود را (با ثبت و ضبط چگونگي برخورد با دشمن) مستند كنيد.

همۀ مسائلي كه با آن مواجه مي شويد، همۀ‌ راه حل هايي كه اتخاذ مي كنيد، همۀ اشتباهات و انتخاب هاي درست، همۀ موفقيت ها و شكست ها، همۀ سناريوها و بازي هايي كه طراحي مي كنيد يا در آن گير مي افتيد، و بطور كلي همۀ ابعاد زندگي مبارزه اي خود را ثبت و ضبط كرده و در صورت امكان آن را تبديل به يك كتاب و با همكاري دوستان ديگر تبديل به فيلم كنيد. در صورت امكان اين كتاب و فيلم را بصورت آموزشي تهيه كنيد تا طبق اِعمال اصل تكثير و ازدياد، به بركت زندگي شما مبدل شود.

9-     جذر مسئول نهايي و ريشه زني: فريب مترسك ها و عروسك ها را نخوريد. بر عروسك گردان و ارباب مترسك ها [بزرگان و رهبران اصلي دايره مذاهب؛ دايره فرقه ها] متمركز شويد. ريشه هاي درخت شرارت را هدف بگيريد نه برگ ها و شاخه هاي آن را. مغز و قلب ظلم را هدف بگيريد نه دست يا ابزارهاي دست او را. وقتي منافقان به شما حمله مي كنند اربابان پشت پرده آنها را شناسايي كنيد و واكنش ها را متوجه اربابان پشت پرده آنها كنيد. چشم هاي فتنه را كور كنيد و قلب ظلم و مغز نفاق را هدف بگيريد. در معادلات، مسئول نهايي را پيدا كنيد و با تمركز بر او معادله را حل كنيد. به دنبال سرچشمۀ اصلي انتشار ميكرب ها باشيد و اقدامات اصلي را متوجه سرچشمۀ اصلي ميكرب ها كنيد. وقتي خود را به مترسك ها و ابزارهاي دست عروسك گردان گرفتار مي كنيد در بازي ها، تله ها و سناريوهاي ارباب مترسك ها گرفتار شده ايد.

   یک ضربه بزرگ از هزاران ضربه کوچک موثرتر است. بنابراین باید همۀ برنامه ریزی ها و امکانات و آمادگی را برای واکنش های بزرگ [در محكوميت دايره مذاهب، دايره فرقه هاي شيطاني] به میدان آورد نه واکنش های جزئی. ضربۀ بزرگ متوجه مغز سيستم نفاق و قلب پليد ظلم است. ضربۀ بزرگ، ستون هاي اصلي نفاق و ظلم را از كار مي اندازد و بنيادها و پايه هاي اصلي شرارت را هدف قرار مي دهد (قاعدۀ‌ ضربۀ بزرگ)

10-توليد آنتي ويروس: هر مسئله را (با استفاده از نرم افزار سازي) طوري حل كنيد كه صدها مسئله را حل كرده باشيد. وقتي با ويروس هاي ساخته شده دشمن مواجه هستيد آنتي ويروس هاي لازم را طراحي  و تكثير كنيد. برخورد با ويروس ها فرصت خوبي است براي شناسايي ويروس ها و توليد آنتي ويروس ها. در برخورد با سلاح هاي دشمن، ضدسلاح هاي جديد و متناسب را توليد كنيد. براي هر نيزۀ جديد يك سپر يا ضدنيزۀ جديد توليد كنيد. به ميكرب ها ميدان بدهيد و سپس آنها را كاملاً شناسايي كنيد و پس از توليد قويترين ميكرب كش ها، ميكرب زدايي كنيد.

11-به آمين،تعاليم و متون هماهنگ رجوع کنید: كتاب آمين و ديگر متون تعليمي از يك جنبه سرشار از فرمول ها، ضدفرمول ها و بويژه آنتي ويروس های ضد الاهیسم و ميكرب كش هاي قدرتمند ضد معنوی است. اعتقاد بر اين است كه در مجموعۀ تعاليم حق به همۀ مسائل و ابهامات پاسخ هاي قدرتمند و كافي داده شده است بنابراين در مواجهه با مسائل و مشكلات مي توانيد با رجوع به تعاليم حق و بويژه كتب آمين به حل آنها بپردازيد. اما قرآن مرجع نهايي و اصلي ما براي حل مسائل اعتقادي است. بنابراين هجوم مسائل مي تواند به عامل رجوع ما به قرآن و حديث منجر شود.

12-روش ديناميكي و متغير را بكار ببريد: مختصات و روش ها را مقطع به مقطع تغيير بدهيد.

در روز پاياني ماه (يا حداكثر روز پاياني هر فصل) مختصات ظاهري و هر چيزي كه ممكن است عامل رديابي (توسط) دايره مذاهب باشد را تغيير دهيد. اسامي مستعار، تلفن هاي امن، قراردادهاي كلامي، الگوهاي رفت و آمد، كامپيوترها و هر چيزي كه ممكن است به عاملي براي رديابي شما (توسط دايره مذاهب) منجر شود را تغيير دهيد. علاوه بر آن، تغيير گام به گام روش ها و تاكتيك ها ضروري است.  همچنين به محض اينكه متوجه شديد دايره مذاهب مختصاتي (در هر زمينه) از شما را بدست آورده، اين مختصات را تغيير دهيد. منافقان را گيج و گمراه كنيد همانطور كه خداوند با آنها اين كار را كرده است.

13-خودتان را تكثير كنيد. طبق قراري كه زمستان سال 1385 اكثر مسئولين ال ياسين با خود استاد (ايليا «ميم») داشتند، قرار شد هر مسئول و مدرسي خود را در افراد آماده تكثير كند (قاعدۀ تكثير مديران)در اين مقطع بطور جدي تري بايد به اين قول و قرار عمل كرد. به جاي اينكه صرفاً مسائل را حل كنيد، روش هاي حل آن مسائل را به افراد آماده آموزش دهيد. تكثير هر مسئول و مدرس مي بايست طبق الگوها و فرمول هاي تكثير صورت گيرد. از طريق دفترچه تكثير، همراهي حضوري، ماكت و تجربۀ مستقيم.

هر مدير و مدرسي می بایست مبدل به حداقل 12 و حداکثر 120 مدير و مدرس شود تا اگر خودش دچار مشکل شد، فرد دیگری جای او را بگیرد و از طرف دیگر بطور همزمان بتواند حداقل 12 محور را راهبرد و مديريت کند. (توضيح بيشتر در ضميمۀ منشور)

14-جهاني سازي: خود را در پيوند با امواج جهاني و جهاني شدن بشناسانيد. بنابراين ضروري است ال ياسين و ايليا را به تناسب امواج فعال جهاني معرفي و تبيين كنيم. بايد به زبان جهاني و به شيوۀ هماهنگ با شرايط موجود سخن بگوييم و عمل كنيم. لازم است نقش خود را در ارتباط با وقايع و روندهاي فعال جهاني، بصورت راهبردي تعريف كنيم. بنابر اين دفاع و ضد حمله هاي خود را با امواج جهاني و شرايط روز دنيا پيوند مي زنيم. نبايد نسبت به انواع موج هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي بي تفاوت باشيم بلكه حداكثر برنامه ريزي و بهره گيري از اين امواج، به قصد جهاني سازي، ضروري است.

15-دشمن واحد: دچار آشفتگي ذهني و پراكندگي عملي نشويد. دشمن واحد يكي است بنابراين ضروري است كه فقط بر يك دشمن كه آن دايره مذاهب (دايره فرقه هاي شيطاني) است متمركز شد. همۀ دشمنان و مهاجمان ظاهري ديگر تحت راهبرد مستقيم و غير مستقيم دايره فرقه هاي شيطاني (دايره مذاهب) قرار دارند. بنابراين در همۀ ضد حمله ها و دفاع ها مي بايست متمركز بر دايره مذاهب (دايره فرقه هاي سياه) عمل كرد. نبايد به دشمنان مجازي و قالب ها و سپرهاي هجومي دايره مذاهب مشغول شد بلكه در همۀ ضد حمله ها و دفاع ها بايد دشمن اصلي را هدف گرفت.

16-ضد جنگ: روش ها و استراتژي هاي دشمن را بشناسيد و ضد جنگ ها (ضد استراتژي. ضد حمله) را به كار بگيريد. بعنوان مثال عمده ترين تاكتيكهاي دايره مذاهب (دايره فرقه هاي سياه) عبارتند از:

1-دروغ      2- تحريف و مونتاژ (بويژه با استفاده از سبك نقطه زني و برش و جعل)      3- حقه و فريب         4- نفاق (تفرقه و اختلاف افكني)        5- اغفال مسئولين ميانه رو     6- بمباران ذهني (توجيه اغفال گرانه)      7- شبيه سازي منفي و پيوند تبليغي مخالفان با موضوعات نفرت انگيز        8- ريشه زني (سرزني) و سپس انهدام ريشه      9- بدبين سازي و سياه نمايي (اتهام زني موذيانه)       10- شبهه افكني و ترديد زايي    11- لقب سازي       12- تحقير و كوچك نمايي         13- سناريو نويسي و تلاش براي تحميل سناريو بر واقعيات جاري       14- موج سواري با افكار عمومي و احساسات مردمي       15- وحشت زايي        16- سوء استفاده از مقدسات و استفادۀ ابزاري از آن       17- هدف وسيله را توجيه مي كند      18- استفاده از بلندگوهاي مختلف      19- اتهام زني      20- ترور مرحله اي        21- مشغول سازي       22- انكار واقعيت ها    

 

17-شعار بسازيد: هر معنا و مفهوم مورد توجهي را [در دفاع از حقانيت و در محكوميت دايره مذاهب؛ دايره فرقه هاي سياه] به يك شعار تبديل كنيد. نه فقط آرمانها و قصدهايمان را به شعار تبديل نماييم بلكه كليۀ موضع گيري ها را به شعار مبدل كنيم. فراموش نكنيم آموزۀ «شعارها، شعورها را مي سازند و شعور همه چيز را مي سازد» همۀ مفاهيم كاربردي و راهبردي را مي بايست بصورت شعار درآوريم؛ همۀ روش ها، اصول، خطوط، استراتژي ها و راهبردها. همچنين از طريق شعارها مي توانيم چيزهايي را تغيير جهت دهيم كه راه ديگري براي تغيير جهت آنها نيست بنابراين شعارها را به مثابه «نرم افزارهاي كاربردي» مي بايست طراحي كرد و از طرق مختلف انتشار داد.

18-مدارهاي دفاعي: براي هر دسته از تهاجم ها و مسائل يك مدار دفاعي ويژه را طراحي و راه اندازي كنيد.

اين توصيه متوجه برنامه ريزان است. براي انواع مختلف فشارها و هجوم هاي دايره مذاهب، مدارها، الگوها و نرم افزارهاي دفاع تخصصي ايجاد كنيد. براي هر نوع پاسخ و دفاعي (در مقابل هر حمله) مكانيسم سازي كنيد. همچنين كانون هاي دفاع تخصصي را براي راهبرد اين انواع دفاع ويژه راه اندازي نماييد. تهاجم و تخريب هاي دايره مذاهب به راحتي تبديل به دانش تخصصي دفاع رواني، كارورزان دفاع رواني و مراكز تخصصي دفاع رواني مي شود بنابراين نبايد از اين فرصت غفلت نمود بلكه بايد آن را در برنامه ريزي ها و برنامه سازي ها منظور كرد.

19-احياء اتاق هاي فكر: هر مسئله و تهاجمي را به موادي براي تجديد و استمرار اتاق هاي فكر تبديل كنيد. مسائل را بگيريد و با مشكلات برخورد كنيد اما حل نهايي آن را به اتاق هاي فكر یا کانون هایی كه عضو آن هستيد موكول نماييد. بنابراين از اين طريق فشارها را به قوۀ محركه و غذاي فكري كانون هاي تفكري مبدل ساخته ايد.

20-قاعدۀ جدول واکنشی : در مقابل هر حمله يا ضربۀ دايره مذاهب به جدول واكنشي رجوع كنيد. همۀ واکنش ها و حمله های دایره مذاهب در این سه سال در جدول قرار داده شده است. همۀ روش های حمله، همۀ انواع اتهامات، همۀ شگردها و استراتژی ها و همۀ حقه ها و ترفندهایی که دایره مذاهب بر ضد اِل ياسين، استاد ایلیا یا شخصیتهای مذهبی و معنوی مختلف بکار برده است. در مقابل هر حملۀ جدید دایره مذاهب می بایست به جدول واکنشی مربوطه مراجعه کرد. برای هر کنش و حمله تعداد زیادی واکنش طراحی و تدبیر شده است که مبنی بر سبک های مبارزه (آینه ای، تبديلي، تكثيري …) است. احتمال اینکه دایره مذاهب بتواند از روش ها و حقه های جدیدی استفاده کند بعید است اما در صورت استفاده از حقه ها و حمله های جدید می بایست مشابه آن را از جدول واکنشی پیدا کرد و بر حسب همان، واکنش های لازم و ضروری را داشت.

21-اطلاع رساني كامل و فراگير: در مقابل نقطه زني، كل تصوير  را نشان بدهيد. يكي از استراتژي هاي دايره مذاهب، نقطه زني است. يك نقطه از كل تصوير را هدف قرار مي دهد و همۀ قسمتهاي بعدي، قبلي و پيراموني موضوع را حذف مي كند و اين نقطۀ تاريك شده و تحريف شده را پر رنگ و بزرگ كرده و به مخاطبان ارائه مي دهد. از يك متن، يك جمله را مي گيرد، بقيه را حذف مي كند. خلاصۀ انجيل را مي گويد «سه خدا وجود دارد». صحيونيست ها هم قرآن را اينطور خلاصه مي كنند: كتابي كه صرفاً در بارۀ جنگ و خونريزي و كشتن است…

يك راه مقابله با اين نوع تحريف، كامل گويي است. بنابراين هر نقطه اي كه آنها در بارۀ استاد ايليا و ال ياسين مطرح كنند ما روش كامل گويي را اعمال كرده و كل آن مطلب (قبل، بعد، پيرامون، شرايط و …) را در سطح گسترده و فراگير اطلاع رساني مي كنيم. در برابر هر ابهامي ما همۀ واقعيت هاي مربوط به آن ابهام را مطرح مي كنيم تا همان نقطۀ ابهام به نقطه اي پرنور و ستاره وار مبدل شود. از سوي ديگر هر کنش و حمله دایره مذاهب و هر واکنش و دفاع ما باید بصورت گسترده به همۀ رسانه هاي موثر و شبکه های خبری، رهبران و مراکز بین المللی اطلاع رسانی شود.

22-كتاب، فيلم، ضدفيلم: مجموعۀ پاسخ ها به هر يك از حمله ها و مسئله سازي هاي دشمن مي بايست در نهايت بصورت كتاب، فيلم و ضد فيلم درآمده و در بهترين زمان منتشر شود. بنابراين ما هر حمله، هر فشار و هر مسئله را به يك كتاب تبديل كرده، كتاب را علاوه بر بيان واژه اي، بصورت تصويري نيز ترسيم كرده و سپس آن را به يك فيلم كوتاه يا بلند تبديل مي كنيم. اما از آنجا كه دايره مذاهب پيوسته تلاش كرده است تا مستندات اِل ياسين را زير سوال برده و تحريف كند، بعد از ساخت فيلم، ضدفيلم (و ضد تحريف و ضد مونتاژ) آن را نيز مي سازيم و در اين ضد فيلم همۀ تدابير ممكن را براي حفاظت و جلوگيري از تحريف و مونتاژ مستند اصلي بكار مي بريم. (توضيح بيشتر در ضميمه منشور)

23-فراخوان و پيوندزني: در واكنش به هر حمله اي، آمادگان يا توانمندان بيشتري را به حركت پيوند بزنيد؛ بويژه در زمينه هاي مورد نياز. با هر فشار و حمله، افراد جديدي را براي احقاق حق و دفاع از حق، فعال كرده و وارد ميدان مي كنيم. حتي اگر نخواهيم پاسخ مستقيمي به هر حمله بدهيم، با انجام فراخواني و پيوند زني بيشتر، واكنش خود را بروز مي دهيم. گسترش و فراخواني، كاري عمومي و هميشگي است اما در فشارها بر شدت اين پيوندزني و فراخواني مي افزاييم.

توجه: بیشتر روش های منشور دفاعی ال یاسین حاصل بازنویسی کاربردی و راهبردي قسمتهایی از آموزه های مبارزه از کتاب روش های مبارزه نورانی (ایلیا سای مبارزه) اثر ایلیا «میم» معلم بزرگ تفکر و مبارزه می باشد. بعضي از اين آموزه ها به تناسب شرايط روز مورد بازنويسي و كاربردي سازي قرار گرفتند.

 

منصورون (فرزندان ايليا «ميم»)

  حافظان (ا . م)

 حاميان (ا . م)

 

ضمیمه اول منشور دفاعی ال یاسین

 

الف) توضيح بيشتري در بارۀ دشمن شناسي

اگر عميقاً بداني كه دشمن منافق مي خواهد با تو چكار كند، اگر بفهمي كه او براي تو چه مي خواهد آنگاه اولين ضربة اساسي را به دشمن وارد كرده اي و اولين پيروزي ات را بدست آورده اي.

بدان و مراقب باش كه دشمن منافق مي خواهد تو را بترساند، روحيه تو را تضعيف كند، تو را بخرد، فريب ات دهد و به هر شكل ممكن تضعيف ات كند. دشمن مي خواهد تو را بشناسد اما تو او را نشناسي، تو را خواب كند و در بي خبري ات تو را از درون يا از نقاط حساس مورد هجوم قرار دهد و نابود كند. او مي خواهد تو را به دنبال خودش بكشد، خسته و فرسوده ات كند. نا به هنگام تحريك ات كند يا تو را به فرار وا دارد. كاملاً مراقب اش باش او مي خواهد قواي تو را متفرق كند چون مي داند كه قدرت تو در يكپارچگي تو است. سعي دارد اعتقادات و اهداف تو را تغيير دهد يا در آنها شك و ترديد و تزلزل وارد كند. او از تفكر و برنامه ريزي و هوشمندي تو وحشت دارد پس تلاش مي كند تا اين امكان را از تو سلب كند. از روابط وسيع و مؤثر تو بيمناك است بنابراين مي كوشد كه آن را محدود سازد. او سعي دارد تا از نقاط ضعف تو، در جهت پيروزي و اقتدار خود، حداكثر استفاده را بكند. منتظر است تا حساس ترين و كاراترين ضربه را به تو وارد كند. قصد دارد در تو نفوذ كند و نقشه ها و افكار تو را بخواند. براي تخريب روحيه  تو و ضربه زدن به شخصيت تو به هر كاري كه براي اش ممكن است دست مي زند و همه حقه هاي تبليغاتي را بكار مي گيرد اما تو فراموش نكن كه دشمن منافق تو، لااقل بعنوان دشمن تو، دروغگو ترين، حقه باز ترين و بي اعتمادترين هاست…

  [از کتاب روش های مبارزه نورانی (ایلیا سای مبارزه) اثر ایلیا «میم» معلم بزرگ تفکر و مبارزه]

 

ب) توضیح بیشتری در بارۀ کاربرد سبک تبدیل در مبارزه با دشمنان.

… با حمله ها و فشارها بطور دقيق تر چكار بايد بكنيم؟

1-     حمله ها را تبديل به محصولات ماندگار و هميشگي كنيم. آنها را به مواد اوليه براي مقاله نويسي، كتاب، فيلم و ضدفيلم تبديل كنيم. هم شخصاً مي توانيم بنويسيم و فيلم بسازيم و هم مي توانيم در پروژه هاي مشترك و بزرگي كه در واكنش به هر حمله تعريف مي شود، حضور موثر داشته باشيم و هم هر دو امكان را.

2-     حمله ها را به رهبران جهان ومراكز مسئول و موثر جهاني منعكس كنيد. اين كار هم بصورت شخصي قابل اجراست و هم با حضور در پروژه هاي مربوطه. هر مطلب روزنامه، سايت، راديو، تلويزيون، سخنراني در محافل مختلف يا ديگر برنامه هايي كه بر ضد استاد و ال ياسين است را لازم است به همۀ رهبران جهان اسلام، رهبران كشورهاي بزرگ، نمايندگان پارلمان هاي كشورهاي پيشرفته بويژه اروپا، آمريكا، روسيه و كانادا، به رهبران جريانهاي مذهبي و حقوق بشر در سراسر جهان و ديگر افراد و نهادهاي بين المللي منعكس كنيد. اصل فايل (صوتي، تصويري يا word ) را به دفاتر مراكز مسئول بين المللي و رهبران جهان ارسال كنيد و از آنها راهنمايي و حمايت و پشتيباني بخواهيد. طي سه سال گذشته ما اين كار را بارها انجام داده ايم و نتايج فوق العاده اي از آن گرفته ايم. حتماًَ آدرس هاي دقيق، زمان و مكان و ديگر مشخصات مستند مربوط به فايل ها را هم ارسال نماييد همراه با قطعاتي از فيلم ال ياسين. پيام حمايت خواهي و دادخواهي خود را ابتدا در يك عبارت (كمتر از يك جمله) و سپس در دوسه جمله توجه برانگيز و خيره كننده خلاصه كنيد. درخواست حمايت و پشتيباني را بعد از تاريخچۀ كوتاهي از معرفي عموم (نه خاص) استاد و ال ياسين مطرح كنيد. از منزل تماس نگيريد بلكه از كافي نت يا محل هاي ديگري كه به سادگي قابل رديابي نيست. خود را بجاي آن افراد و مراكز مسئول بگذاريد و ببينيد كه در مواجهه با حمايت خواهي و دادخواهي شما با چه سوالات و ابهاماتي مواجه مي شوند. پيشاپيش و بصورت بسيار خلاصه به اين سوالات و ابهامات پاسخ دهيد. طي سه سال گذشته همۀ حمله ها و فشارهاي دايره مذاهب بصورت مستند و با آدرس ها و مصداق هاي مربوطه به مراكز مسئول، رهبران جهان و شخصيتهاي بين المللي منعكس شده است بنابراين تكرار انعكاس مستندات حمله هاي گذشتۀ دايره مذاهب، الزامي نيست. پک ارسال شده به رهبران جهان و شخصیتها و مراکز بین المللی در دو عدد DVD تنظیم شده است. این پک یک الگوی کامل و هماهنگ از چگونگی انعکاس مطالب به رهبران جهان است بنابراین می توانید کاملاً و بطور دقیق بر اساس این پک عمل کنید. آدرس 825 مرکز، شخصیت بین المللی و رهبران سیاسی و مذهبی و معنوی در فایل آدرس های مهم ذکر شده است. این آدرس ها مخاطبان اولیه و مهم انعکاس حملات و فشارهای دایره مذاهب است.

3-     حمله ها و فشارها را به فرصتي براي يادگيري عملي روش هاي مبارزه و تمرين مبارزانديشي مبدل كنيد. طراحي فرمول هاي مبارزه را مي توانيد از اين طريق ياد بگيريد. با هر حمله اي، طراحي فرمولهاي دفاعي و واكنشي را تمرين كنيد. برنامه ريزي را تمرين كنيد و چه بهتر كه فرمول ها و يافته هاي خود را به اتاق هاي فكر انتقال دهيد. همچنين مي توانيد كانون قرآن خود را با توجه به اين مصالح و مواد اوليه (حمله ها، فشارها، تهاجم تبليغاتي) به يك اتاق فكر (كوچك و در حال شكل گيري) مبدل نماييد.

–        …

 همچنين در كتاب 720 پروژۀ راهبردي (پروژه هاي 720 گانه) در بارۀ كاربرد سبك تبديل اين توضيح به چشم مي خورد:

قاعدۀ تبدیل: هر حمله، هر کنش، هر مشکل، هر تهمت و اتهام و هر گونه فشار و مشکل سازی دایره مذاهب می بایست مبدل به واکنش های راهبردی و خلاق شود. ما باید نیزه های دایره مذاهب را به موشک های عظیم فرهنگی مبدل کنیم و به سمت بزرگان و رهبران و مقدسان دروغین آنها نشانه برویم همانطور که ماه قبل که روزنامۀ جمهوری اسلامی به استاد حمله کرد، آن حمله تبدیل به دهها واکنش بزرگ و راهبردی شد و نوع جدیدی از صنعت فیلم سازی و فیلم های واکنشی را به فهرست های کاری ما اضافه کرد.

ج ) توضيح بيشتري در بارۀ قاعدۀ تكثير مدرسان و مديران از كتاب 720 پروژۀ راهبردي [پروژه هاي720 گانه]

هر مدرس و مدیري باید در 12 تا 120 نفر تکثیر شود. مطابق قاعدۀ 7 مرحله ای تکثیر که در دفترچه راهبرد حم وجود دارد هر مدیر و هر کدام از حلقه های ایلیا می بایست همۀ چیزهایی را که می دانند بعلاوۀ همۀ روشها، بینش ها و اصول و قواعد را به 12 تا 120 نفر آموزش بدهد. اگر در سالهای گذشته استاد ایلیا تکلیف تکثیر را مقرر نمی کرد امروز که ایشان در شکنجه گاه دایره مذاهب  است و در انفرادی بسر می برد کل فعالیت ها و کل روند و حرکت دچار فروپاشی و اضمحلال می شد اما به لطف خداوند در این دوازده ماهی که استاد در انفرادی است همه چیز برکت پیدا کرد. همه چیز یا بیشتر چیزها دچار ازدیاد و فراوانی شده است. علیرغم همۀ مشکلات و نارسایی ها و گاهی ریزش ها ما اگر سال 86 یک رودخانه بوده ایم امروز و بعد از برخوردها، به چند رودخانۀ بزرگ تبدیل شده ایم. اگر یک کوه بودیم امروز به سلسله جبال مبدل شده ایم. اگر سال 86 که برخوردها را شروع کردند ما یک فیلم ساز داشتیم امروز دهها نفر آموزش های عملی فیلم سازی دیده اند و ما علاوه بر این دهها فیلم ساز، صدها فیلم و ضدفیلم داریم. امروز با هزاران وبلاگ دهها سایت داریم كه هر زمان تصميم به فعال شدن آنها باشد، آنها را فعال مي كنيم. تعداد قابل توجهی پایگاه در خارج از کشور داریم. صدها دوست واقعی در دولتهای مختلف داریم. دوستان ما که فقط آشپزی و رانندگی بلد بودند امروز با انواع شیوه های امنیتی، روش های دفاع روانی، روش های مبارزه و انواع آموزه ها آشنایی نسبی دارند. ما امروز بزرگترین زرادخانۀ فرهنگی را داریم که اگر به این تصمیم برسیم که وقتش است در زمان کوتاهی می توانیم دایره مذاهب و ایدئولوژی شیطانی و فرهنگ طالبانی او را نابود کنیم.

د ) [از كتاب 720 پروژۀ راهبردي؛ پروژه هاي720 گانه]توضيح بيشتر در بارۀ فیلم بجای موشک: در چنین شرایطی که معلم ما برای دوازدهمین ماه در انفرادی و تحت شکنجه های دایرۀ مذاهب قرار دارد کاملاً ضروری است که از مجموعۀ فیلم ها و ضدفیلم ها (ضدتحریف ها و ضدمونتاژ ها)ی ساخته شده، در سطوح محدود یا گسترده استفاده کنیم. امروز ما بیش از 340 فیلم و ضدفیلم در حمایت و دفاع از حقانیت استاد ایلیا و تعالیم او و در محکومیت و شناساندن ماهيت شيطاني دایره مذاهب ساخته شده است که باید با برنامه ریزی دقیق و برای مخاطبان مشخص از آنها استفاده کنیم و هر گاه دایرۀ مذاهب متوسل به فیلم سازی عمومی شد ما هم از استراتژی عمومی سازی فیلم ها استفاده کنیم.

منصورون -فرزندان ايليا ميم

        

حافظان (ا . م)

حافظان (ا . م)

لینک های مرتبط: سایت حامیان استاد ایلیا رام الله,وبلاگ آمین,وبلاگ ضد فرقه رام الله,وبلاگ آنتی فرقه,وبلاگ زندگی,سایت دیده بان,وبلاگ اسرار ماوراء,وبلاگ دنیا نور,وبلاگ اسرار ماوراء – 2,سایت بامداد خبر,خبر دستگیری,سایت دیده بان ادیان,وبلاگ الگوی هستی,وبلاگ الگوی هستی – 2,سایت هواداران استاد ایلیا رام الله,وبلاگ عصر دانایی,وبلاگ انعکاس

کلیدواژه های: الیاس رام الله ,فتاحی , ال یاسین , استاد ایلیا, ایلیا میم رام الله, الیا رام الله, رامالله, رام اللهیان, رام اله, ایلیا رام اله, راما الله, ایلیا م رامالله, ایلیا م رام الله, آل یاسین, اِلیاسین , ایلیا میم , ایلیا میم رام الله , ایلیا میم رام اله , ایلیا رام الله , استاد ایلیا , استاد ایلیا میم رام الله , رام الله , رامالله , پیمان فتاحی , جمعیت ال یاسین, ایلیا م رامالله, ایلیا, اطلاعاتی در مورد پیمان فتاحی, اطلاعاتی در مورد ایلیا رام الله, پیمان فتاحی کیست, ایلیا رام الله کیست, بیوگرافی و زندگینامه پیمان فتاحی, بیوگرافی و زندگی نامه ایلیا میم رام الله, معلمین بزرگ ایلیا رام الله, معلمین معنوی ایلیا رام الله, معلمین معنوی و باطنی ایلیا رام الله, معلمین معنوی و باطنی پیمان فتاحی, بزرگترین تئوریسین و معلم تفکر ایلیا رام الله, متفکر بزرگ ایلیا رام الله – پیمان فتاحی, رکورددار شکنجه و زندان پیمان فتاحی, شکنجه شدگان پیمان فتاحی, شکنجه شدگان زندان اوین پیمان فتاحی, زندان اوین انفرادی پیمان فتاحی